▪ قدم ۱: نه گفتن را یاد بگیرید
هر چقدر بیشتر از خودتان متنفر باشید بیشتر سعی میکنید آدمهای اطرافتان را خوشحال کنید. اگر فکر کنید که بیارزش هستید، برای نظر دیگران ارزش زیادی قائل میشوید و ناخودآگاه تمام تلاشتان را صرف این میکنید که آنها را مجاب کنید که شما آدمی که فکر میکنید، نیستید.
این روزها کلمه بله خیلی متداول است اما من میخواهم اقتدار نه گفتن را برگردانم. نه گفتنفوقالعاده است؛ اگر بدانید کی و چطور آن را بکار ببرید. شما به انجام کارهای بیمعنی و بیاهمیت نه میگویید. به افرادی که از حد خودشان تجاوز کردهاند و تقاضای توجه و زمان ناعادلانه دارند نه میگویید. نه میگویید تا جایگاهتان و چیزهایی که در روابطتان تحمل نمیکنید را، برای دیگران روشن کنید.
البته این کار دشواری است. زیرا توانایی گفتن یک نه سالم نیازمند احترام و توجه به خودتان است. اما نه گفتن به افراد و چیزهایی که به زندگیتان آسیب میرسانند، اولین گام برای یادگیری دوست داشتن و احترام به خود است.
همچنین کمکم یاد میگیرید به خودتان هم نه بگویید تا خودتان را کنترل کرده و یادآوری کنید که همه چیز را نمیدانید و حداقل نیمی از اوقات نمیدانید درباره چه صحبت میکنید. این مهارت بسیار دست کم گرفته شده و در دوره همه چیز را به من بده گم شده است.
▪ قدم ۲: دست از لوس کردن خودتان بردارید
دست از عادتهای سطحی و لذتبخش همیشگی بردارید. خواه این عادتها خوردن غذای زیاد یا بیدار ماندن تا ساعت ۴ صبح و رکورد زدن در بازی باشد، یا دروغ گفتن به دوستان درباره کارهایی که هفته گذشته انجام دادهاید. همه این کارها بیاهمیت هستند و بیمعنا بودنشان در نهایت شما را نابود میکند.
شما هر روز انرژی زیادی دارید که میتوانید از آنها برای رسیدن به اهدافتان استفاده کنید، پس چرا آن صرف انجام کارهای بیهوده یا عادتهای اشتباه میکنید؟ یک بچه کوچک را تصرف کنید که بسیار زیباست و شما باید ۲ساعت از او نگهداری کنید، حالا اگر او یک بچه لوس باشد که روی چیزهای بیاهمیت اصرار میکند و با رفتارهای نامناسب بخواهد به خواسته نه چندان مهمش برسد، چه احساسی خواهید داشت؟ آیا میتوانید او را برای ۲ساعت تحمل کنید؟ البته که نه. این دقیقا برخورد خودتان با خودتان است.
کمکم تحمل خودتان سخت میشود و احساس بدی نسبت به خودتان پیدا میکنید. در حالی که اگر نه گفتن به خودتان را بلد باشید و لوس کردنهای بی مورد را کنترل کنید از انرژیفوقالعادهتان به بهترین شکل استفاده خواهید کرد.
▪ قدم ۳: تنفر را افشا کنید
معمولاً از هرچه که بیشتر متنفر باشید ، بیشتر از دید بقیه پنهان میکنید. اینها چیزهایی هستند که معتقدید باعث میشوند مردم شما را نپذیرند، به شما آسیب بزنند، با انگشت نشانتان بدهند یا به شما بخندند.
اما اکثر اوقات این ترسها بیاساس هستند. چون معمولا چیزی که باعث شده تا از خودتان متنفر باشید ، باعث میشود تا دیگران هم به همان دلیل از خودشان متنفر باشند. دقیقاً مانند بازی که هر کسی فکر میکند بدترین کارتها را دارد و از بازی کردن میترسد چون فکر میکند که میبازد، بنابراین همه کارتهایشان را پنهان میکنند چون خجالتزدهاند.
جالب اینجاست که عشق درست زمانی شکل میگیرد که طرف مقابل با تاریکترین و عمیقترین قسمت شخصیت شما آشنا میشود و آن را کاملا قبول میکند و در مقابل شما هم با تاریکترین و عمیقترین قسمت او را میبینید و او را میپذیرید. میخواهم بگویم برای درمان کردن این تنفر باید آن را به اشتراک بگذارید.
بر ملا کردن بدترین ویژگیهایمان و پذیرفتن و به اشتراک گذاشتن آنها اعتماد و صمیمیت به وجود میآورد. البته با فرض اینکه تمایل داشته باشید خودتان و دیگران را ببخشید.
▪ قدم ۴: دیگران، از جمله خودتان را ببخشید
بخشش یعنی اینکه علیرغم اینکه چیزی یا کسی آزارتان میدهد، اما شما کماکان آن شخص (یا خودتان) را دوست بدارید؛ اما دقیقاً این کار را چگونه باید انجام داد؟ نیات خوب یا حداقل بیتوجهی پشت رفتارهای بد، شیطنتآمیز یا نامطلوب را بشناسید. برای مثال، اغلب افراد به این دلیل که آدمهای بدی هستند دست به کارهای بد نمیزنند، این کار را انجام میدهند چون کار بهتری بلد نیستند یا اینکه به اشتباه فکر میکنند حق دارند. وقتی میخواهید کسی را به خاطر بیتوجهی یا شکست ببخشید، کارهای خودتان را به خاطر بیاورد.
به همین دلیل است که پرداختن به تنفرتان تا این اندازه اهمیت دارد. هر قدر بخشهایی که دوست ندارید را کمتر بشناسید و بپذیرید، کمتر میتوانید اشتباه دیگران را ببخشید و یک فرد احمق، عصبانی و قضاوتگر باقی خواهید ماند.
▪ گام ۵: چرت بزنید
جدی میگویم. خسته به نظر می رسید.
▪ گام ۶: به خودتان اجازه سقوط بدهید
اینکه چون خودتان را دوست دارید باید همیشه احساس موفقیت داشته باشید اصلا درست نیست. کسی که مراقب خودش است اجباری ندارد که حتما همه کارها را درست و کامل انجام دهد. بر عکس، افرادی که خودشان را دوست دارند، بیشتر تمایل دارند وارد گود شوند زیرا درک میکنند که رشد و پیشرفت حقیقی از کجا نشات میگیرد.
▪ قدم ۷: به بالاترین رویایتان برسید
یکبار دیگر به رویاهایتان فکر کنید و آنها را برای خودتان تجسم کنید. هدف زندیگیتان چیت؟ میخواهید پولدار شوید؟ به دنبال یک همراه در زندگی هستید؟ یا میخواهید کسبوکار خودتان را راه بیندازید؟ فرقی نمی:ند هر چه هست را دستیافتنی ببینید. دائم برای خودتان هدف تعیین کنید و به بهترین شکل به آنها برسید. رسیدن به اهداف باعث میشود کمتر از خودتان متنفر باشید و اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنید.
▪ قدم ۸: حرفهای بخش منفی و مثبتتان بی معنی هستند، خودتان را درگیر آنها نکنید
این مورد زندگی مرا تغییر داد: درک اینکه اگر تمام چیزهای بد و وحشتناکی که در مورد خودم میگفتم نادرست بودند، پس تمام چیزهای فوق العادهای هم که میگفتم درست نبودند. حقیقت این است که نمیدانید چه چیزی درباره شما صحیح است یا در چشم دنیا چگونه دیده میشوید. حقیقت این است که مغزتان احمق و غیرقابل اعتماد است. واقعیت این است که شما خاص نیستید و این چیز خوبی است. خاص بودن انتظارات غیرمنطقی ایجاد میکند و انتظارات غیرمنطقی انواع خاصی از لوس کردن ایجاد کرده و باعث میشود از خودتان متنفر باشید.
▪ قدم ۹: مهمترین جاهطلبی و شکستتان را در نظر بگیرید و نظر یک کودک چهار ساله را بپرسید
آنها احتمالاً به شما میخندند و درخواست میکنند که تظاهر کنید یک درخت هستید یا با آنها بازی کنید؛ و پاسخشان کاملاً مناسب و صحیح است.
زیرا با اینکه سعی میکنید سرطان را درمان کنید، انرژی فوزیون سرد را کشف کنید، یا در حالی در امتحان کانون وکلا قبول شوید که هیچ سابقهای ندارید، باز هم انسان هستید و توانایی این را دارید که به زندگی که به شما داده شده است، متصل شوید. بچههای چهار ساله توانایی فوقالعادهای برای یادآوری این موضوع به شما دارند.
من سعی دارم به کمک این قدمها تمرین سالم تواضع را به شما یاد بدهم.
بله تواضع.این روزها فکر میکنید همه چیز زندگیتان بدترین حالت ممکن است یا اینکه تمام کارهایی که انجام میدهید باید بهترین باشند تا بتوانید جبران کنید. هیچ کدام از اینها درست نیستند. سیندی چهار ساله این موضوع را میفهمد. به همین خاطر از شما خواست بازی کنید. اما به جای آن فلاسکتان را پنهان کرده و سعی میکنید برایش توضیح دهید که میخواهید مسئله گرمایش زمین را حل کنید. اما لطفاً یک لحظه آرام باشید و فقط بازی کنید.