اگر از وسواس فکری عملی خود خسته شده اید بخوانید
وسواس عبارت است از تکرار بدون اراده افکار ناخوشایند. اگر چه فرد می فهمد که این افکار نامناسب و غیر عادی است، لیکن قادر به دور کردن آنها نیست. وسواس تا اندازه ای در همه افراد وجود دارد و بصورت شک و تردید، عدم قدرت در تمرکز فکری، فراموشی و گاهی هم کم خوابی دیده می شود .
وسواس یک ایده، فکر، تصور، احساس یا حرکت مکرر یا مضر می باشد که، با نوعى احساس اجبار و ناچارى ذهنى و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت به شخصیت خود بوده و از غیر عادى و نابهنجار بودن رفتار خودآگاه است. روانشناسان وسواس را نوعى بیمارى از سرى نوروزهاى شدید مى دانند که، تعادل روانى و رفتارى را از بیمار سلب و او را در سازگارى با محیط دچار اشکال میسازد و این عدم تعادل و اختلال داراى صورتى آشکار است.
روانکاوان نیز وسواس را نوعى غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفى میکنند و آن را حالتى مى دانند که در آن، فکر، میل، یا عقیده هاى خاص، که اغلب وهم آمیز و اشتباه است، آدمى را در بند خود میگیرد، آنچنان که حتى اختیار و اراده را از او سلب کرده و بیمار را وادار میکند که حتى رفتارى را برخلاف میل و خواسته اش انجام دهد، و بیمار هرچند به بیهودگى کار یا افکار خودآگاه است، اما نمى تواند از قید آن رهایى یابد.
علائم وسواس به صورتهاى مختلف بروز میکند
اجتناب، تکرار و مداومت، تردید، شک در عبادت، ترس، دقت و نظم افراطى، اجبار و الزام، احساس بن بست، عناد و لجاجت. همچنین در مواردى وسواس بصورت خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدى، آتش زدن جایى، درآوردن جامه خود، بیقرارى، بهانه گیرى، بى خوابى، بدخوابى، بى اشتهایى و …. متجلى مى شود، آنچنانکه به اطرافیانش این احساس دست مى دهد که، نکند دیوانه شده باشد. اشخاصی که مبتلا به وسواس هستند، اعتماد به نفس ندارند و خود را موجودی بی ارزش و ناچیز می شمارند. ولی چون نمیتوانند افکار وسواس را دور اندازند، بیشتر احساس مقاومت میکنند. اینگونه افراد معمولا بسیار تکامل جو می باشند.
لیستی از علائم و مقیاس های درجه بندی در اینجا آورده شده است که، برای تشخیص اختلالات روانی وسواس فکری و عملی، مفید می باشد. ولی هیچ لیستی نمی تواند بصورت قطعی بیماری وسواس را در شما مشخص کند و شما باید با پزشک خود یا یک روانشناس مشورت کنید، تا از بیماری وسواس و درجه آن مطلع شوید.
اختلالات دیگر از جمله افسردگی و اضطراب میتوانند تا حدودی مشکلات مشابهی را با عث شوند. پس، اگر شما بعضی ازاین علائم را دارا هستید،حتما بدان معنی نیست که بیماری شما اختلال روانی وسواس فکری -عملی است. بنابراین مهمترین سوالی که شما باید بپرسید این است که، آیا افکار، عادتها سد راه زندگی شغلی، زندگی اجتماعی یا زندگی خصوصی شما هستند؟
مقیاس وسواس فکری-عملی
مواردی که ذیلا می آیند، مقیاس اندازه گیری شدت وسواس فکری عملی است که، معمولا در کلینیک ها اندازه گیری میشود و بهبود آن معمولا با درمان انجام می شود، گرچه علائم بیماری شخص به مرور زمان ممکن است، تغییر یابد.
رفتار وسواس فکری- عملی جزئی
شخص مدت کوتاهی را برای مقاومت در برابر علائم صرف میکند و تقریبا، هیچ گونه تداخلی در فعالیت های روزمره وجود ندارد.
رفتار وسواس فکری -عملی غیر قابل تشخیص درمعاینات بالینی
علائم ملایم بوده و قابل توجه برای خود شخص و برای بیننده می باشد و باعث تداخل ملایمی در زندگی شخص می شود که، شاید مدت زمان کوتاهی در مقابل آنان ایستادگی شود. علائم به آسانی برای دیگران قابل تحمل هستند.
رفتار وسواس فکری-عملی قابل تشخیص کلینیکی
علائم تداخل مشخصی با زندگی معمولی دارند، شخص انرژی زیادی را برای مقاومت و کمک گرفتن از دیگران صرف میکند، تا امور زندگی روزمره ی خود را بگذراند.
رفتار وسواس فکری- عملی شدید
علائم بیماری در این مرحله عاجز کننده و مداخله گرند. فعالیت روزمره یک کشمکش فعال است. شخص شاید تمام وقت خود را برای ایستادگی در برابر علائم صرف کند وکمک زیادی را از اطرافیان برای ایفای وظیفه ی خود جلب نماید.
رفتار وسواسی فکری -عملی بسیار شدید
علائم کاملا فلج کننده هستند، شخص نظارت مستقیمی را در اموری مانند خوردن، خوابیدن و غیره نیاز دارد. حتی جزئی ترین تصمیم گیری ها یا جزئی ترین فعالیت ها، حمایت پرسنل را طلب میکند. این شدید ترین حالت است. اگر شما خود را در درجه شدید و یا بسیار شدید قیاس کرده اید، بهتر است مشورتی با یک روانپزشک یا روانشناس داشته باشید. ولی اگر با موفقیت علائم خود را می توانید کنار بگذارید. یک مشاور شاید به شما کمک کند، نحوه ی زندگی خود را بهتر نمایید.
انواع وسواس
وسواس هایى که تمام فکر و اندیشه افراد را تحت تاثیر قرار داده و احاطه شان مى کند، معمولا به صورت هاى زیر است:
۱- وسواس فکرى
این وسواس بصورت هاى مختلف خود را نشان مى دهد که، برخى از نمونه هاى آن بشرح زیر است:
اندیشه درباره بدن
بدین گونه که بخشى مهم از اشتغالات ذهنى و فکرى بیمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشک مراجعه مى کند و در صدد بدست آوردن دارویى جدید براى سلامت بدن است.
رفتار حال یا گذشته
مثلا در این رابطه مى اندیشد که، چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد، یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عملى مى شود، آیا درست مى اندیشد یا نه؟ تصمیمات او درست است یا ناروا ؟
در رابطه با اعتقادات
زمانى فکر وسواسى زمینه را براى تضادها و مغایرتهاى اعتقادى فراهم مى سازد. مسایلى در زمینه حیات و ممات، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب، ذهن او را بخود مشغول مى دارد.
اندیشه افراطى
زمانى وسواس در مورد امرى بصورت افراط در قبول یا رد آن است، با اینکه بیمار خلاف آن را در نظر دارد، ولى بصورتى است که گویى اندیشه مزاحمى بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه غلط مى سازد، از آن دفاع و یا آن را طرد مى کند، بدون اینکه آن مساله کوچکترین ارتباطى با زندگى او داشته باشد. مثلا، در رابطه با دارویى عقیده هاى افراطى پیدا مى کند، به گونه اى که طول عمر، بقاى زندگى و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو مى داند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجه اى دست نیابد.
۲-وسواس عملى
وسواس عملى به شکل هاى گوناگون خود را بروز مى دهد که، ما به نمونه ها و مواردى از آن اشاره مى کنیم :
شستشوى مکرر
مردم بر حسب عادت، تنها همین امر را وسواس مى دانند و این بیمارى در نزد زنان رایج تر است.
رفتار منحرفانه
جلوه آن در مواردى بصورت دزدى است و این امر حتى در افرادى دیده مى شود که، هیچگونه نیاز مادى ندارند.
دقت وسواسى
نمونه اش را در منظم کردن دگمه لباس و… مى بینیم، و وضعیت فرد به گونه اى است که گویى از این امر احساس آرامش مى کند.
شمردن
شمردن و شمارش ها در مواردى مى تواند از همین قبیل بحساب آید، مثل شمردن نرده ها با اصرار بر اینکه اشتباهى در این امر صورت نگیرد.
راه رفتن
گاهى وسواس ها بصورت راه رفتن اجبارى است. شخص از این سو به آن سو راه مى رود و اصرار دارد که، تعداد قدمها معین و طبق ضابطه باشد. مثلا، فاصله بین دو نقطه از ده قدم تجاوز نکند و هم از آن کمتر نباشد.
۳– وسواس ترس
صورت هاى ترس وسواسى عبارت است از: ترس از آلودگى، ترس از مرگ ، ترس از دفع، ترس از محیط محدود، ترس از امرى خلاف اخلاق، ترس از تحقق آرزو.
۴-وسواس الزام
در این نوع وسواس، نمى تواند خود را از انجام عمل و یا فکرى بیرون آورد، و در صورت رهایى از آن فکر و خوددارى از آن عمل، موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.
وسواس در چه کسانی بروز میکند؟
– در رابطه با سن
تجارب حیات عادى افراد نشان مى دهد که، وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پای گرفته و تدریجا رشد مى کند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد، بهبودهاى نسبى و دوره اى پدید مى آید وگرنه بیمارى سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت، تا جایى که خود بیمار به ستوه مى آید.
– در رابطه باهوش
بررسی هاى علمى نشان داده اند که، وضع هوشى آنها در سطحى متوسط و حتى بالاتر از حد متوسط است. وسواسى هایى که داراى هوش اندک و یا با درجه ضعیف باشند، بسیار کمند بر این اساس رفتار آنها نباید حمل بر کم هوشى شان شود.
– در رابطه با شخصیت و محیط
تجارب نشان داده اند، آنهایى که در زندگى شخصى حساس ترند، امکان ابتلایشان به بیمارى وسواس بیشتر است و غلبه وسواس بر آنها زیادتر است. در بین فرزندانى که والدینشان معمولا محکومشان مى کنند، این بیمارى بیشتر دیده مى شود. پاره اى از تحقیقات نیز نشان داده اند که، شخصیت والدین و حتى صفات ژنتیکى، روابط همگن، خویى و محیطى در این امور مؤثرند، به همین دلیل وسواس در بین دوقلوهاى یکسان بیشتر دیده مى شود تا در دیگران، اگر چه ریشه هاى اساسى و کلى این امر کاملا مشهود نیست. مساله شخصیت را اگر با دامنه اى وسیعتر مورد توجه قرار دهیم، خواهیم دید که این امر حتى در برگیرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس بر خلاف بیمارى هیسترى است که، اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده دیده مى شود، در جوامع به ظاهر متمدن و پیشرفته و حتى در بین افراد هوشمند هم به میزانى قابل توجه دیده مى شود.
ریشه هاى خانوادگى وسواس
در مورد ریشه و سبب این بیمارى مطالب بسیارى ذکر شده که اهم آنها عبارتند، از وراثت، شخصیت زیر ساز یا الحاقى، وضع هوشى، عوامل اجتماعى، عوامل خانوادگى، عوامل اتفاقى، رقابت ها، منع ها و… که ما ذیلا به مواردى از آن اشاره مى کنیم.
– وراثت
تحقیقات برخى از صاحبنظران نشان داده است که، حدود چهل درصد وسواسی ها، این بیمارى را از والدین خود به ارث برده اند، اگرچه گروهى دیگر از محققان جنبه ارثى بودن آن را محتمل دانسته و قایل شده اند، انتقال زمینه هاى عصبى مى تواند ریشه و عاملى در این راه باشد.
– تربیت
در این مورد مباحثى قابل ذکرند که اهم آنها عبارتند از:
۱- دوران کودکى
اعتقاد گروهى از محققان این است که، پنجاه درصد وسواس هاى افراد در سنین جوانى و سایرین، از دوران کودکى پایه گذارى شده و تاریخچه زندگى آنها حاکى از دوران کودکى ویژه اى است که، در آن کشمکش ها و مقاومت ها و سرسختى هاى فوق العاده وجود داشته و کودک در برابر خواسته هاى بزرگتران تاب مقاومت نداشته است.
۲- شیوه تربیت
در پیدایش و گسترش وسواس براى شیوه تربیت والدین نقش فوق العاده اى را باید قایل شد. بررسی ها نشان مى دهد، مادران حساس و کمال جو بصورتى ناخودآگاه زمینه را براى وسواسى شدن فرزندان فراهم مى کنند و مخصوصا والدینى که رفتار طفل را بر اساس ضابطه خود، بصورت دقیق مى خواهند و انعطاف پذیرى کمترى دارند، در این رابطه مقصرند. تربیت خشک و مقرراتى در پیدایش و گسترش این بیمارى بسیار مؤثر است. نحوه از شیر گرفتن کودک بصورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و کنترل کودک در رفتار مربوط به نظم و تربیت و دقت او هم در این امر مؤثر است.
۳- تحقیر کودک
عده اى از بیماران وسواسى کسانى هستند که، دائما این عبارت به گوششان خورده است که، آدم بى عرضه اى هستى، لیاقت ندارى، در خور آدم نیستى، بدرد زندگى نمى خورى و … . از بابت عدم لیاقت خود توسط والدین، مربیان، خواهران، و برادران ارشد سرکوفت شنیده و تنبیه شده اند. این گونه برخوردها بعدا زمینه را براى ناراحتى عصبى و یا وسواس آنها فراهم کرده است.
۴- ناامنى ها
پاره اى از تحقیقات نشان داده اند، برخى از آنها که دوران حیات کودکى آشفته اى داشته و با ترس و نا امنى همساز بوده اند، بعدها به چنین بیمارى دچار شده اند. آنها در مرحله کودکى وحشت از آن داشته اند که، نکند کار و رفتارشان مورد تایید والدین و مربیان قرار نگیرد. اینان در دوران کودکى براى راضى کردن مربیان خود مى کوشیدند و سعى داشته اند که، دقتى افراطى درباره کارهاى خود روا دارند و در همه مسائل، با باریک بینى و موشکافى وارد شوند.
۵- منعها
گاهى وسواس فردى بزرگسال، نشات گرفته از منع هاى شدید دوران کودکى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیری هاى بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممکن است کار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد، ولی معلوم نیست عاقبت خوش و میمونى داشته باشد.
۶- خانواده افراد وسواسى
– اغلب وسواسى ها والدین لجوج داشته اند که در وظیفه خواهى از فرزندان سماجت بسیار نشان مى داده اند.
– ایرادگیر و عیبجو بوده اند، اگر مختصر لغزشى از فرزندان خود مى دیدند، آن را به رخ فرزندان مى کشیدند.
– خسیس و ممسک بوده اند، به طورى که کودک براى دستیابى به هدفى ناگزیر به شیوه اى اصرارآمیز بوده است و بالاخره افرادى کم گذشت، طعنه زن و ملامتگر بوده اند و کودک سعى مى کرده خود را در حضور آنها دائما جمع و جور کند، تا سرزنش نشود.
درمان وسواس
براى درمان مى توان از راه و رسم ها و وسایل و ابزارى استفاده کرد که، یکى از آنها تغییر محیطى است که بیمار در آن زندگى مى کند.
– تغییر آب و هوا
دور ساختن بیمار از محیط خانواده و اقامت او در یک آسایشگاه و واداشتن او به زندگى در یک منطقه خوش آب و هوا، براى تخفیف اضطراب و درمان بیمار اثرى آرامش بخش دارد و این امرى است که، اولیاى بیمار مى توانند به آن اقدام کنند.
– تغییر شرایط زندگى
از شیوه هاى درمان این است که، زندگى بیمار را به محیطى دیگر بکشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطى کشاند که، در آن مساله حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بناى اصلى شخصیت او از دستبردها دور و در امان باشد، بررسیهاى تجربى نشان مى دهند که، در مواردى با تغییر شرایط زندگى و حتى تغییر خانه و محل کار، بهبود کامل حاصل مى شود.
– ایجاد اشتغال و سرگرمى
تطهیر هاى مکرر و دوباره کارى ها بدان خاطر است که، بیمار وقت و فرصتى کافى براى انجام آن در خود احساس مى کند و وقت و زمانى فراخ در اختیار دارد. بدین سبب ضرورى است، در حدود امکان سرگرمى او زیادتر گردد، تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات یکى پس از دیگرى او را وادار خواهد کرد که نسبت به برخى از امور بى اعتنا گردد، از جمله وسواس.
– زندگى در جمع
فرد وسواسى را باید از گوشه گیرى و تنهایى بیرون کشاند. زندگى در میان جمع خود مى تواند عاملى و سببى براى رفع این حالت باشد. ترتیب دادن مسافرت هاى دسته جمعى که، در آن همه افراد ناگزیر شوند شیوه واحدى را در زندگى پذیرا شوند، در تخفیف و حتى درمان این بیمارى مخصوصا در افراد کمرو مؤثر است.
– شیوه هاى اخلاقى
رودربایستى ها و ملاحظات فیمابین که هر انسانى بنحوى با آن مواجه است، تا حدود زیادى سبب تخفیف این بیمارى مى شود. طرح سؤالات انتقادى توام با لطف و شیرینى، بویژه از سوى کسانى که محبوب و مورد علاقه بیمارند، در امر سازندگى بیمار بسیار مؤثر است و مى تواند موجب پیدایش تخفیف هایى در این رابطه شود و البته باید سعى بر این باشد که، انتقاد به ملامت منجر نشود و روح بیمار را نیازارد. احیاى غرور بیمار در موارد بسیاری سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذیرش رفتارهاى نآموزون وسواسى است و به بیمار قدرت مى دهد. باید گاهى غرور فرد را با انتقادى ملایم زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که، عرضه اداره و نجات خویش را ندارد، تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا کرد که، مى تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار اجازه داد که، درباره افکار خود اگر چه بى معنى است، صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد.
– تنگ کردن وقت
بیش از این هم گفته ایم که گاهى تن دادن به تردیدها، ناشى از این است که بیمار خود را در فراخى وقت و فرصت ببیند و براى درمان، ضرورى است که در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ کنند. در چنین مواردى لازم است، با استفاده از متون و شیوه هایى، او را به کارى مشغول داشته و به امر و وظیفه اى او را وادار نمایید، تا حدى که وقتش تنگ گردد و ناگزیر شود با سر هم کردن عمل و وظیفه، کار و برنامه خود را اگرچه نادرست است، سریعا انجام دهد. تکرار و مداومت در چنین برنامه اى در مواردى مى تواند بصورت جدى در درمان مؤثر باشد.
– زیرپاگذاردن موضوع وسواس
در مواردى براى درمان بیمار چاره اى نداریم جز اینکه، به او القا کنیم، به قول معروف به سیم آخر بزند، حتى با پیراهنى که آن را او نجس مى داند و یا با دست و بدنى که او تطهیر نکرده مى شمارد و به نماز بایستد و وظیفه اش را انجام دهد. به عبارت دیگر، بیمار را وا داریم تا همان کارى را که از آن مى ترسد انجام دهد. تنها در چنین صورت است که، در مى یابد هیچ واقعه اى اتفاق نمى افتد.
شیوه هاى اصولى در درمان وسواس
– روانپزشکى
اگر رفتار و یا عمل وسواسى، شدید شود، نیاز به متخصص روانى و درمانگرى است که، در این زمینه اقدام کند. کسى که تعلیمات تخصصى و تحصیلاتش در روان پزشکى، به او اجازه مى دهد که، براى شناخت ریشه بیمارى و درمان بیمار اقدام نماید. علاوه بر اینکه در زمینه ریشه یابى ها، کار و تلاش کرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتى بعمل آورده و لااقل حدود ۳۰۰-۲۰۰ ساعتى هم در رابطه با شناخت خویش گام برداشته است. اینان اجازه دارند که، در موارد لازم نسخه بنویسند و داروهایى تجویز کنند و یا شیوه هاى دیگرى را که براى درمان لازم مى بینند، بکار گیرند.
بیماران را گاهى لازم است که، در مؤسسات روانپزشکى و گاهى هم در بیمارستان ها به طرق روانکاوى و روان درمانى، درمان نمایند و در موارد ضروری باید آنها را بسترى نمود. درمان بیمارى براى برخى از افراد بسیار ساده و آسان و براى برخى دیگر بسیار سخت است، بویژه که شرایط اقتصادى و اجتماعى بیمار هم در این امر مؤثر است.
– روان درمانى
این هم نوعى درمان است که، توسط روانکاو یا روانشناس صورت مى گیرد و آن یک همکارى آزاد بین بیمار و درمان کننده، مبتنى بر اعمال متقابل است که بر اساس روابطى نسبتا طولانى و طبق هدف و برنامه ریزى مشخصى به پیش مى رود. درمان اختلال به صورت مکالمه و صحبت و یا هر شیوه مفیدى که قادر به اصلاح زندگى روانى فرد باشد، انجام مى گیرد. در این درمان، گاهى هم ممکن است دارو مورد استفاده قرار گیرد. البته اصل بر این است که، بر اساس شیوه مصاحبه و گفتگو زمینه براى یک تحول درونى فراهم شود.
اصولى در روان درمانى
در روان درمانى افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام که به این جنبه ها توجه نشود، امکان اصلاح و درمان نخواهد بود:
– اصلاح محیط
غرض محیط زندگى بیمار، توجه به امنیت آن، بررسى اصول حاکم بر جنبه هاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرت ها، فعالیت هاى تفریحى، گردش ها، تلاش هاى جمعى، مشارکت ها در امور و … است.
– ارتباط خوب و مناسب
در روان درمانى آنچه مهم است داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب همدردى و همراهى، کمک کردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود کردن حق بجانبى براى بیمار، تقویت قدرت استدلال، بیان خوب، خوددارى از سرزنش و… می باشد.
– روانکاوى و روان درمانى
که در آن تلاشى براى ریشه یابى، ایجاد زمینه براى دفاع خود بیمار از وضع و حالات خود، گشودن عقده ها، توجه دادن بیمار به ریشه و منشا اختلال خود، القائات لازم و… است.
مشاوره و درمان روانی
در درمان غیردارویی، از الگوهای مختلف برای کاهش این اختلال بهره می گیرند که، به برخی از آنها به طور اجمال اشاره میکنیم، زیرا از این تکنیکها متناسب با نوع و شدت و ضعف بیماری استفاده میشود:
۱) شناخت درمانی، در این روش طی جلسات مکرر و متعدد، بینش بیمار درباره تعارض های درونی خود به کمک رواندرمانگر، تغییر می یابد.
۲) رفتار درمانی، روش های متعدد و متنوعی است که،کارشناس مربوطه بیمار را به کارها و فعالیت هایی جهت کاهش سطح اضطراب و در نتیجه فکر یا عمل وسواس او وا میدارد.
۳) گاهی نیز روانشناس با ایجاد ارتباط با خانواده بیمار، به کاهش ناهماهنگی های احتمالی در خانواده و تصحیح ارتباطات خانوادگی آنها می پردازد.
آشنایی با روشهای کلی درمان
برای علاج و درمان این بیماری ابتدا باید نوع آن را شناخت و روش درمانی مناسب با آن را انتخاب نمود. ما در این قسمت به برخی از روشهای کلی مبارزه با این حالت اشاره می نماییم.
– عدم پاسخ دهی
مهمترین و کلی ترین راه درمان وسواس، بی توجهی به پیام های آن و عدم پاسخ دهی عملی به آن است. این بیماری در صورتی ادامه می یابد و تشدید می شود که، به نداهای درونی آنچه مبتنی بر تکرار عمل، یا دقت بی مورد و یا قضاوت غیر منطقی و افراطی نسبت به امور، پاسخ داده شود. برای مقابله با این حالت بهترین راه، بی اعتنایی به این پیامها و ترتیب اثر ندادن به آنها است. اگر مدتی این روش عملی شود، به طور قطع از شدت ابتلا به آن کاسته خواهد شد.
– تقابل به ضد
برای کسانی که از آلودگی و نجاست هراس دارند و این هراس منشا اضطراب و وسواس در آنها شده است، آلوده سازی عمدی شخص توسط خود او یا دیگران، از راههای درمان و رفع حساسیت به این امر است. اگر این روش با تکرار تحمل شود، به طور قطع موثر خواهد بود.
– فرمان ایست
در منابع علمی جدید، برای متوقف کردن افکار وسواسی، علاوه بر درمانهای دارویی و قبل از آن درمانها، از روشهای خاصی استفاده می شود که، مهمترین آنها روش توقیف فکر نام دارد. این روش بدین ترتیب است که، از بیمار خواسته می شود که به طور عمد افکار وسواسی خود را آزاد بگذارد و در این بین ناگهان درمانگر با صدای بلند و بیزار کننده ، فریاد می زند : ایست !؟! به نظر می رسد، این عمل جریان فکر وسواسی را متوقف میکند.
درمان دارویی
بیماری وسواس چون دارای ریشه های هورمونی است و با فعالیت های هورمونی بدن نیز در ارتباط است، پزشکان با تجویز داروهایی سعی می نمایند فعالیت های هورمونی بدن را متعادل سازند و از این طریق کمک میکنند تا، فرد بتواند راحت تر با این مشکل طرف شود و آن را از خویش براند.
توصیه های عملی
– اگر مبتلا به وسواس در شست و شو هستید، خود را در معرض چیزهای آلوده و نجس قرار دهید و یا به تجسّم چنین موقعیت هایی بپردازید و از انجام دادن آن کار خودداری نکنید. از فردی بخواهید خودش را در معرض این موقعیت ها یا موضوع های ذکر شده قرار دهد، بدون اینکه واکنش بی اختیاری، از خودش نشان دهد. سپس شما نیز همان کار را انجام دهید. این کار باعث میشود، موضوع ها یا موقعیت های اضطراب آور، کم کم اثر خود را از دست بدهند و اضطراب شما کاهش پیدا کند. در واقع ریشه و علت اصلی وسواس (اضطراب) از بین برود.
– به خودتان تلقین کنید که وسواس یک نوع کار شیطانی است و باید هر چه زودتر دست از آن بردارم.
– به خدا توکل کنید و از او استعانت بجویید، تا هر چه زودتر بر این مشکل فایق آیید.