توصیه هایی برای اینکه بتوانم بر شکست غلبه کنم
باید بتوانید در مواجهه با نااطمینانیها تصمیمات درستی بگیرید؛ حتی زمانی که مغزتان علیه این موضوع در ستیز است. اما نترسید، استراتژیهای اثباتشدهای وجود دارند که زمانی که احساساتتان بر قضاوت شما سایه میافکند، میتوانید برای بهبود کیفیت تصمیماتتان از آنها استفاده کنید. آنچه در پی میآید، استراتژی های برتری است که افراد موفق در این موقعیتها از آنها استفاده میکنند:
▪ آنها مثبتاندیش هستند
تفکرات مثبت، ترس و تفکرات غیرمنطقی را با تمرکز بر توجه مغز بر چیزهایی که کاملا از استرس رها هستند، از خود دور میکنند. شما باید با انتخاب محتاطانه افکار مثبت، به مغز سرگردانتان کمک کنید. هر تفکر مثبتی برای بازتمرکز توجه شما مفید خواهد بود. زمانی که همه چیز خوب پیش میرود و اوضاع روحی شما هم خوب است، این کار نسبتا آسان است. زمانی که استرس یک تصمیم دشوار را دارید و ذهن شما غرق در افکار منفی است، این میتواند یک چالش باشد. در این مواقع، در مورد اتفاقهای روزتان فکر کنید، ببینید طی روز چه اتفاق مثبتی هر چند کوچک برایتان افتاده است. اگر نمیتوانید به چیزی در روز فعلی فکر کنید، به روز یا روزهای قبلتر یا حتی هفته قبل بیندیشید تا یک اتفاق مهیج پیدا کنید. نکته مهم این است که شما باید نکته مثبتی داشته باشید، تا زمانی که بهدلیل استرس نااطمینانی دچار تفکرات منفی میشوید، توجهتان از تفکرات منفی منحرف شود.
▪ آنها سعی میکنند سیستمهای کنارهای مغز را آرام نگه دارند
عکسالعمل سیستم کنارهای به نااطمینانی با ترس همراه است و ترس مانع از تصمیمگیری خوب میشود. افرادی که در مواجهه با نااطمینانی خوب عمل میکنند از این ترس آگاهند و به محض شروع آن را تشخیص میدهند. در این مسیر، آنها میتوانند پیش از اینکه از کنترل خارج شود، آن را بازدارند. وقتی آنها از این ترس آگاه هستند، همه تفکرات غیرمنطقی و مبهم را که موجب ترسهای غیرعقلانی و نه واقعی میشوند، تشخیص میدهند. سپس میتوانند با دقت بیشتر و معقولانهتری بر اطلاعاتی که باید طبق آن برنامهریزی کنند، تمرکز کنند. در سراسر این فرآیند، آنها خودشان را به یاد میآورند که یک بخش اولیه از مغزشان در تلاش برای مسلط شدن است و آن بخش منطقی باید کنترل امور را در دست بگیرد. به عبارت دیگر، آنها به سیستم کنارهای مغزشان دستور آرامش میدهند.
▪ آنها به دانستهها و نادانستههای خود عالمند
زمانی که نااطمینانی تصمیمگیری را دشوار میکند، آسان است که تصور کنید همه چیز مبهم است اما به ندرت همیشه این طور است. افرادی که در مدیریت نااطمینانی بهتر هستند با ارزیابی دانستهها و نادانستههای خود و تعیین عامل اهمیت هر کدام شروع میکنند. آنها همه واقعیتهای موجود را جمعآوری میکنند و تمام سعیشان را در گردآوری لیستی از آنچه نمیدانند انجام میدهند؛ برای مثال، استراتژیای که یک رقیب بهکار خواهد برد. آنها تا جای ممکن برای شناسایی بسیاری از این مسائل تلاش میکنند، چرا که موجب افزایش قدرت آنها میشود.
▪ آنها آنچه را که نمیتوانند کنترل کنند، با آغوش باز میپذیرند
همه ما دوست داریم تحت کنترل باشیم. بهرغم انتظارات، افرادی که همیشه منتظر کمک اطرافیانشان هستند، هرگز به جایی در زندگی نمیرسند، اما زمانی که هر چیز غیر قابل کنترلی را میبینید یا آن را به عنوان شکست شخصی نمیبینید، این نیاز به کنترل میتواند نتیجه معکوس دهد. افرادی که در مدیریت نااطمینانی برتر هستند، از دانستن علت آن نمیهراسند. به عبارت دیگر، افراد موفق در دنیای واقعی زندگی میکنند. آنها هر موقعیتی را بهتر یا بدتر از آنچه واقعا هست نمیبینند و حقایق را با توجه به آنچه هستند، تحلیل میکنند. آنها میدانند تنها چیزی که آنها واقعا کنترل میکنند فرآیندی است که به تصمیماتشان میرسند. این تنها راه منطقی برای کنترل ناشناختهها و بهترین راه برای کنترل بر خود است. از برخاستن و گفتن این جمله که «این چیزی است که ما نمیدانیم اما ما میخواهیم بر مبنای دانستههایمان پیش برویم. ممکن است در این مسیر اشتباه کنیم، اما این خیلی بهتر از ماندن و درجا زدن میتواند کمککننده باشد».
▪ آنها تنها بر آنچه مهم است، تمرکز میکنند
برخی تصمیمات بر شکست یا موفقیت شرکت شما تاثیرگذار خواهد بود. باید بدانید که اکثر آنها چندان اهمیتی ندارند. افرادی که در تصمیمگیری در مواجهه با نااطمینانیها بهترینند، زمان خود را در پافشاری بر تصمیماتی که بزرگترین ریسک در آن وجود دارد، صرف نمیکنند. میتوان گفت تقریبا هر تصمیمی حداقل یک عامل کوچک از نااطمینانی را دربردارد؛ این بخش اجتنابناپذیری از انجام کسب و کار است. با این کار میآموزید که توازن درست بین بسیاری از تصمیمات کاریتان ایجاد کنید و به شما اجازه میدهد تا بر انرژی خود تمرکز کنید و آن را صرف موضوعاتی کنید که اهمیت زیادی دارند و در نتیجه انتخابهای بهتری داشته باشید. این کار همچنین فشار غیرضروری و اختلالاتی که توسط نگرانیهای کوچک ایجاد میشود را رفع میکند.
▪ آنها به دنبال کمال نیستند
افرادی با هوش هیجانی بالا رسیدن به کمال را به عنوان هدفشان در نظر نمیگیرند، چرا که به این موضوع واقفند که هیچ تصمیم کاملی در موقعیت نااطمینانی گرفته نمیشود. به این جمله فکر کنید: انسان، فیالنفسه جایزالخطا است. زمانی که تکامل هدف شما باشد، همواره حس سرزنش شکست با شما همراه خواهد بود و بهجای لذت بردن از آنچه توانستهاید بهدست آورید، زمانتان را صرف تاسف از آنچه در انجام آن شکست خوردید و آنچه باید بهطور متفاوت انجام میدادید میکنید.
▪ آنها بهدلیل مشکلات از ادامه راه بازنمیایستند
جایی که توجهتان را متمرکز میکنید، وضعیت احساسی شما را تعیین میکند. زمانی که بر مشکلات پیشرویتان تمرکز میکنید، احساسات و استرس منفی در خود ایجاد میکنید که مانع از عملکرد شما خواهد شد. زمانی که بر عملکردتان در جهات بهتر شدن خودتان و شرایطتان تمرکز میکنید، احساسی از سودمندی ایجاد میکنید که احساسات مثبت تولید میکند و عملکردتان را بهبود میبخشد. افرادی با هوش هیجانی بالا به خودشان اجازه نمیدهند که گرفتار نااطمینانیهای پیشرو شوند. بهجای آن، آنها همه توجه و تلاششان را بهرغم ابهامات بر آنچه میتوانند انجام دهند متمرکز میکنند تا موقعیت خود را بهتر کنند.
▪ آنها میدانند که چه زمانی به قدرت خود اعتماد کنند
اجداد ما برای بقا، بر درک مستقیم خود از همه چیز(غرایز خود) متکی بودند. چون بیشتر ما هر روزه با تصمیمات مرگ و زندگی روبهرو نیستیم، باید بدانیم که چگونه از این غرایز در جهت منفعت بهره ببریم. اغلب ما وقتی به ندای درونیمان گوش نمیدهیم، دچار اشتباه میشویم. افرادی که با موفقیت با نااطمینانی روبهرو میشوند، قدرت غرایز درونیشان را تشخیص داده و میپذیرند.
▪ آنها برنامههای احتمالی دارند
افراد موفق در کنترل نااطمینانیها، از پذیرش اشتباهات نمیهراسند و این امر آنها را به سوی برنامهریزی احتمالی جزئی، منطقی و شفاف پیش از عمل کردن سوق میدهد. افراد موفق میدانند که آنها الزاما همیشه تصمیمات درست نمیگیرند. آنها میدانند که چگونه اشتباهات را درک کنند تا بتوانند تصمیمات بهتری هنگام شکست خوردن بگیرند. آنها هرگز به اشتباهات اجازه نمیدهند تا برای مدت طولانی آنها را زمین بزند.
▪ آنها نمیپرسند «چه میشد اگر؟»
عبارتهایی مانند «چه میشد اگر؟» بنزینی به آتش استرس و نگرانیهای ما میریزد. اما اگر برنامههای احتمالی خوبی را در جای خودش داشته باشید، جایی برای این افکار در ذهن شما نیست. همه چیز میتواند در مسیرهای متفاوت بسیار زیادی پیش رود، اما شما بیشتر وقتتان را صرف نگرانی در مورد احتمالات میکنید و زمان کمی را روی تمرکز بر عملکردی که شما را آرام کند و استرس شما را تحت کنترل درآورد، صرف میکنید. افراد موفق میدانند که پرسیدن این جمله که «چه میشد اگر؟» تنها آنها را به جایی میرساند که نمیخواهند یا به آن نیازی ندارند.