روز روانشناس ۹ اردیبهشت و تاریخچه روز روانشناس
تاریخ روانشناسی به عنوان دانش مطالعهٔ رفتار و ذهن انسان به یونان باستان باز می گردد.
۹ اردیبهشت مصادف با ۲۸ آوریل، هرساله به عنوان روز روانشناس و مشاور در سرتاسر جهان، مراسم هایی در راستای معرفی هرچه بهتر این شاخه از علم برگزار می شود. شواهدی نیز بر مطالعهٔ این دانش توسط مصری های باستان وجود دارد. دانش روانشناسی تا سال ۱۸۷۹ بخشی از فلسفه انگاشته می شد تا زمانی که به عنوان دانشی مستقل در آلمان و آمریکا مورد مطالعه قرار گرفت.
روانشناسی با دانش های فلسفه، جامعه شناسی، عصب شناسی، فیزیولوژی و به طور کلی دانش هایی که مربوط به علوم انسانی هستند هم مرز است. در سال ۱۸۷۹. وونت اولین آزمایشگاه را برای انجام گرفتن تحقیقات روان شناسی درلایپزیک (آلمان) تاسیس کرد. در سال ۱۸۸۱. وونت اولین مجله را برای معرفی نتیجه پژوهش های روان شناختی منتشر کرد. در سال ۱۸۹۰. ویلیام جیمز کتاب اصول روان شناسی را به چاپ رساند.
در سال ۱۸۹۲. استانلی هال انجمن روان شناسی آمریکا را تاسیس کرد. در سال ۱۹۰۴. ایوان پاولف نشان داد که چگونه می توان پاسخهای شرطی شده را ایجاد کرد وبا معرفی شرطی شدن کلاسیک. مسیر یا راه را برای پیدایش روان شناسی محرک-پاسخ. هموار کرد. در سال ۱۹۰۵آلفرد بینه اولین آزمون هوش را در فرانسه تدوین کرد.
۹ اردیبهشت مصادف با ۲۸ آوریل روز روان شناس و مشاور در سرتاسر جهان است
در سال ۱۹۰۹ استانلی هال از فرویدبرای سخنرانی در دانشگاه کلارک در امریکا دعوت به عمل آورد ودر نتیجه باعث شد شهرت رو به گسترش فروید به طور رسمی وبه ویژه در آمریکا نیز پذیرفته شود. در سال ۱۹۱۳جان بی. واتسون بیانیه رفتار گرایی کلاسیک را نوشت وطی آن اعلام کرد که روانششناسی تنها باید به مطالعه (رفتار قابل مشاهده موجود زنده) بپردازد. بین سالهای ۱۹۱۴و۱۹۱۸و در طی سالهای جنگ جهانی اول به کار گیری آزمون هوش به طور گسترده آغاز شد. در دهه ۱۹۲۰روانشناسی گشتالت به حداکثر نفوذ خود در بین روانشناسان و نیز علم روانشناسی نزدیک شد.
تحول روانشناسی نوین
با گفتن اینکه روانشناسی هم یکی از قدیمی ترین نظام های علمی و هم یکی از جدیدترین آنهاست، ما با یک تناقض، یک تضاد آشکار شروع می کنیم. ما همواره از رفتار خودمان در شگفت بوده ایم و اندیشه های مربوط به ماهیت انسان بسیاری از کتاب های مذهبی و فلسفی ما را پر کرده است. حتی در قرن های چهارم و پنجم پیش از میلاد مسیح، افلاطون، ارسطو و دیگر دانشمندان یونان باستان با بسیاری از مسائلی که روانشناسان امروزی با آنها سروکار دارند دست و پنجه نرم می کردند، مسائلی مانند حافظه، یادگیری، انگیزش، ادراک، خواب دیدن و رفتار نابهنجار. بنابراین، در موضوع روانشناسی بین گذشته و حال یک استمرار بنیادی وجود داشته است.
اگر چه پیشینه منادیان اندیشه ورز روانشناسی به قدمت هر نظام علمی دیگری است، گفته شده که رویکرد نوین به روانشناسی از سال ۱۸۷۹، یعنی اندکی بیش از صد سال پیش، شروع شده است.
تا ربع آخر قرن نوزدهم فیلسوفان ماهیت انسان را از راه گمانه زنی، کشف و شهود و تعمیم مبتنی بر تجارب محدود خود مطالعه می کردند. دگرگونی زمانی رخ داد که فیلسوفان کاربرد ابزارها و روش هایی را که موفقیت آنها قبلاً در علوم طبیعی و زیست شناسی ثابت شده بود برای یافتن پاسخگویی به پرسش های طرح شده در مورد ماهیت انسان آغاز کردند.
تنها زمانی که پژوهشگران برای مطالعه ذهن به مشاهدات دقیقاً کنترل شده و آزمایشگری روی آوردند روانشناسی هویتی مستقل از ریشه های فلسفی اش کسب کرد.
علم جدید روانشناسی برای مطالعه موضوع خود به ایجاد روش های دقیق تر و عینی تری نیازمند بود. پس از جدا شدن از فلسفه، بخش مهم تاریخ روانشناسی، داستان پالایش مداوم ابزارها، فنون و روش های مطالعه بوده است تا در پرسش هایی که روانشناسان می پرسند و پاسخ هایی که به دست می آورند به دقت و عینیت بیشتری دست یابند. اگر بخواهیم مسائل پیچیده ای را که امروز روانشناسی را تعریف و تقسیم میکنند درک کنیم، نقطه مناسب برای شروع مطالعه تاریخ این رشته قرن نوزدهم است، یعنی زمانی که روانشناسی به یک نظام مستقل با روش های پژوهش و استدلال های نظری خاص خود تبدیل شد.
فیلسوفان قدیم، نظیر افلاطون و ارسطو، به مسائلی علاقه مند بودند که هنوز هم از توجه عام برخوردارند، اما رویکرد آنان به این مسائل با روش روانشناسان امروزی کاملاً متفاوت بود. آن دانشمندان، به معنی امروزی کلمه، روانشناس بودند. بنابراین، ما اندیشه های آنان را فقط تا حدی که به طور مستقیم به بنیانگذاری روانشناسی نوین مربوط شود بررسی خواهیم کرد.
پس از آنکه نظام علمی جدید آغاز به کار کرد، به بالندگی رسید؛ و این توفیق مخصوصاً در ایالات متحده حاصل شد که در جهان روانشناسی موقعیت برتری را احراز کرده بود و تا به امروز نیز آن منزلت را حفظ کرده است. متجاوز از نیمی از روانشناسان جهان در ایالات متحده کار میکنند و بسیاری از روانشناسان سایر کشورها نیز دست کم بخشی از آموزش های خود را در ایالات متحده دریافت کرده اند. همچنین سهم مهمی از ادبیات روانشناسی جهان در ایالات متحده انتشار می یابد.
انجمن روانشناسی آمریکا (ای،پی،ای) که با ۲۶ عضو مؤسس پا گرفت در ۱۹۳۰ حدود ۱۱۰۰ نفر عضو داشت و تا سال ۱۹۹۵ تعداد اعضای آن به بیش از ۱۰۰۰۰۰ نفر رسید.
انفجار جمعیت روانشناسان با انفجار اطلاعات مربوط به گزارش های تحقیقی، مقاله های نظری و بررسی آثار و آراء، بانک های اطلاعاتی کامپیوتری، کتاب ها، فیلم ها، نوارهای ویدئو و سایر منابع انتشاراتی همراه بوده است. برای روانشناسان همگام شدن با رشد اطلاعات خارج از زمینه تخصصی شان روزبه روز مشکل تر می شود.
روانشناسی نه تنها از نظر کارورزان، پژوهشگران، دانشمندان و ادبیات منتشر شده، بلکه از لحاظ تأثیر آن بر زندگی روزمره ما نیز رشد کرده است. صرفنظر از سن، شغل، یا علایق، زندگی شما به گونه ای از کار روانشناسان تأثیر می پذیرد. علاقه روانشناسان به تاریخ رشته خود سبب شده است که تاریخ روانشناسی به عنوان یک زمینه تحصیلی درآید.
همانگونه که روانشناسانی هستند که در مسائل اجتماعی، داروشناسی روانی، یا تحول نوجوانی دارای تخصص اند، روانشناسانی نیز وجود دارند که در زمینه تاریخ روانشناسی متخصص هستند.
بعضی از روانشناسان بر کارکردهای شناختی تأکید میکنند، بعضی به نیروهای ناهشیار علاقه مندند و دیگران فقط با رفتار آشکار یا با فرآیندهای فیزیولوژی و زیستی شیمیایی سروکار دارند. زمینه های علمی فراوانی در روانشناسی نوین وجود دارند که به نظر می رسد با هم وجه اشتراک زیادی نداشته باشند به جز اینکه همه آنها علاقه مندند به ماهیت یا کردار انسان هستند و هریک با رویکردی به کار می پردازند که می کوشد به گونه ای علمی جلوه کند.
انواع گوناگون روانشناسان، با توافق بر تأثیر گذشته در شکل دادن حال، روش مشابهی را به کار می گیرند. برای مثال، روانشناسان بالینی می کوشند تا شرایط فعلی مراجعانشان را با بررسی دوران کودکی و تعیین نیروها و رویدادهایی که ممکن است باعث نحوه خاص رفتار یا فکر کردن آنان شده باشد درک کنند. با جمع آوری شرح حال بیماران، این روانشناسان تکامل زندگی مراجعانشان را بازسازی میکنند و اغلب با طی این فرآیند قادر می شوند تا رفتارهای فعلی مراجعان را تبیین کنند.
روانشناسان رفتاری نیز تأثیر گذشته را در شکل دادن رفتار فعلی می پذیرند. آنان معتقدند که رفتار به وسیله تجربه های قبلی مربوط به شرطی شدن و تقویت تعیین می شود؛ به سخن دیگر، وضع فعلی شخص می تواند به وسیله تاریخچه زندگی او تبیین شود.
علمی مثل روانشناسی در خلاء تحول نمی یابد و فقط در معرض تأثیرات درونی قرار ندارد. روانشناسی بخشی از فرهنگ بزرگتر است و بنابراین در معرض تأثیرات بیرونی که ماهیت و جهت آن را شکل می دهند قرار می گیرد. درک تاریخ روانشناسی باید بافتی را که در آن، نظام روانشناسی از آن سر بر می آورد و تکامل می یابد در نظر بگیرد؛ یعنی اندیشه های غالب در علم زمان (روح زمان یا حال و هوای روشنفکری زمان ها) و نیروهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موجود ( آلتمن، ۱۹۸۷؛ فیورو موتو، ۱۹۸۹.)
تأسیس رسمی روانشناسی
در نیمه قرن نوزدهم، روش های علوم طبیعی برای تحقیق درباره پدیده های ذهنی محض به طور معمول به کار می رفتند. تا این زمان فنون لازم تدوین، ابزارهایی طراحی، کتاب های مهمی نوشته و علایق گسترده ای برانگیخته شده بودند. فلسفه تجربه گرایی بریتانیایی و فعالیت های ستاره شناسی اهمیت حواس را مورد تأکید قرار می دادند و دانشمندان آلمانی چگونگی کارکرد حواس را توصیف می کردند. روح اثبات گرایی زمان، هماهنگی بین این دو خط فکری را تشویق می کرد. اما چیزی که هنوز کم بود وجود کسی بود که آنها را به هم نزدیک سازد و در یک کلمه، علم نوین را بنیانگذاری کند. این گام نهایی توسط ویلهلم وونت برداشته شد.
وونت بنیانگذار روانشناسی به عنوان یک نظام علمی رسمی است. وی اولین آزمایشگاه را تأسیس کرد، سردبیر نخستین مجله روانشناسی بود و روانشناسی آزمایشی را به عنوان یک علم آغاز کرد. زمینه هایی را که مورد پژوهش قرار داد ـ ازجمله احساس و ادراک، توجه، احساس درونی، واکنش و تداعی ـ فصل های اساسی کتاب های درسی شدند که می بایست نوشته شوند. اینکه تاریخ روانشناسی پس از وونت شاهد مخالفت های زیادی درباره دیدگاه روانشناسی او بوده است از موفقیت ها و خدمت های وی به عنوان بنیانگذار روانشناسی چیزی نمی کاهد.
در هرحال وونت از روی عمد به پایه گذاری یک علم نوین اقدام کرد. او در پیشگفتار جلد اول اصول روانشناسی فیزیولوژیکی خود (۱۸۷۴ـ۱۸۷۳) چنین نوشت:کاری که در اینجا به همگان ارائه می دهم کوششی برای به وجود آوردن قلمرو نوینی از علم است. هدف وونت این بود که روانشناسی را به عنوان یک علم مستقل رواج دهد. با وجود این، لازم به تکرار است که هرچند وونت را پایه گذار روانشناسی می دانند، او آن را ابداع نکرد. روانشناسی، چنانکه دیدیم، از یک مسیر طولانی کوشش های خلاق به ظهور پیوست.
ویلهلم وونت، به عنوان بنیانگذار علم جدید روانشناسی، یکی از مهمترین چهره های این رشته است. نسل هایی از دانشمندان و دانشجویان برای اینکه تاریخ روانشناسی را بفهمند تحصیل خود را با پرداختن به برخی از ویژگی های کلی وونت شروع کردند. با وجود این، پس از گذشت بیش از یک قرن از زمانی که وونت روانشناسی را بنیانگذاری کرد، روانشناسان براساس داده های جدید و پالایش داده های مشهور، به این نتیجه رسیدند که دیدگاه پذیرفته شده درباره نظام وونت اشتباه بوده است. وونت که همیشه از بد فهمیده شدن و بد معرفی شدن می ترسید، درست به همین سرنوشت دچار شد (بالدوین، ۱۹۸۰، ص. ۳۰۱.)
آغاز علم نوین
اشاره کردیم که قرن هفدهم شاید پیشرفت گسترده ای در علوم بود. تا آن زمان فلاسفه برای یافتن پاسخ پرسش های خود به گذشته نگاه می کردند، یعنی به آثار ارسطو و سایر اندیشمندان قدیمی و به انجیل. جزم اندیشی، یا اظهارات کلیسای قانونی و مشروع و مراجع، نیروهای حاکم بر مطالعه و تحقیق بودند.
در قرن هفدهم نیروی جدیدی حاکم شد:تجربه گرایی، یعنی جست وجوی دانش از راه مشاهده و آزمایش. دانشی که از گذشتگان به آیندگان رسیده بود مورد تردید قرار گرفت. به جای آن، عصر طلایی قرن هفدهم بر اثر اکتشاف ها و بینش هایی که ماهیت دگرگون یافته بررسی های علمی را منعکس می کرد درخشش یافت.
در میان متفکران بسیاری که خلاقیت آنان مشخصه آن دوره بود، دکارت به طور مستقیم به تاریخ روانشناسی جدید خدمت کرد. او با آثار خود پژوهش علمی را از اعتقادهای خشک و سنتی الهیات که قرن ها آن را مهار کرده بود آزاد کرد. دکارت نماد انتقال به عصر نوین علم به شمار می رود و او فکر ماشین گرایی ساعت گونه را درباره بدن انسان به کار بست. بدین سان، می توان گفت که او عصر روانشناسی نوین را پایه گذاری کرد.