چطور با خاله زنک ها رفتار کنیم و قطع رابطه کنیم
از میان همه خوب و بدهای خلق خوی انسان ها، در مورد رفتاری با عنوان «رفتار خاله زنکی» و چگونگی مواجهه با آن قدری کنکاش می کنیم.
حرف هاییکه اتاق به اتاق می رود
چه کسی گفته افرادی که دوست دارند حرف ها را از این خانه به آن خانه ببرند و در مورد زندگی مردم با دیگران صحبت کنند، فقط در جمع های دوستانه و خانوادگی کارشان را انجام می دهند؟ چرا فکر میکنید این افراد در محل کار و فعالیت حرفه ای شما حضور ندارند؟ کمی به دور و برتان نگاه کنید.
بعضی وقت ها ردپای این آدم ها در ادارات و موسسات هم دیده می شود. همان وقت هایی که یکی درباره مشکلات مالی با همکارش صحبت میکند و هنگام صرف ناهار صدای پچ پچ همکارانش را می شنود که درباره مشکل او با هم بحث میکنند.
همان هایی که موقع کار هم در مورد زندگی خصوصی همکاران شان حرف میزنند و همان هایی که از گفتن و شنیدن این قصه ها سیر نمی شوند.مسلما اگر بشنوید در محل کارتان کسی درباره شما صحبت میکند و مسائل خصوصی زندگی تان را با دیگران مطرح می نماید، عصبانی و ناراحت خواهید شد.
شاید با همکارتان بحث کنید. شاید از او بخواهید این بحث ها را تمام کند و شاید با او مشاجره کنید، اما یادتان باشد در نهایت هیچ یک از این کارها کمکی به شما نخواهد کرد. بهتر است بدانید چطور با این افراد در محیط های کاری کنار بیایید تا مشکلی برایتان ایجاد نکنند.
بعضی ها سعی میکنند با مطرح کردن مسائل شخصی زندگی دیگران، محیط خشک و جدی محل کارشان را کمی قابل تحمل تر کنند و ندانسته موجب ناراحتی دیگران می شوند.
در این مواقع اگر حالت دفاعی به خودتان بگیرید و بخواهید او را متوجه اشتباهش کنید، نتیجه ای نخواهید گرفت بنابراین بهتر است نسبت به او بی توجه باشید. حرف هایش را نشنیده بگیرید و بگویید از چنین شوخی هایی که به نظر شما بی مزه است، ناراحت می شوید. بگذارید او بفهمد حرف هایش برای شما ارزشی ندارد و به او اجازه نمی دهید در زندگی و مسائل خصوصی تان دخالت کند.
زمانی که بدگویی های یکی از همکاران حالت تخریبی پیدا میکند و می خواهد دیگران را نسبت به شما بدبین کند هم به جای عصبانی شدن، آرام باشید و به شیوه ای منطقی سعی کنید با نشان دادن حقیقت، شخصیت او را برای دیگران نمایان سازید.
یادتان باشد در این مواقع اگر عصبانی و خشمگین نشوید، بقیه افراد هم متوجه می شوند حق با شماست و حرف های طرف مقابل فقط بدگویی و غیرواقعی است.
گاهی هم اما شما موضوع بحث ها و بدگویی ها نیستید. ممکن است همکاران درباره فرد دیگری صحبت کنند و مشغول بدگویی از او شوند که هیچ وقت و در هیچ شرایطی نباید با این افراد همراه شوید. هیچ گاه به آنها اجازه ندهید در حضور شما از همکار دیگرتان بدگویی کنند.
افرادی که خیلی اهل بدگویی و حرف زدن پشت سر دیگران هستند، معمولا دوست دارند تعداد بیشتری را با خودشان همراه کنند.
آنها از اینکه افراد بیشتری در بحث ها و حرف های شان شرکت کنند، احساس بهتری خواهند داشت و فکر میکنند تفریح شان کاملتر می شود، اما شما نباید فریب این افراد را بخورید و پای حرف های آنها بنشینید.
در ضمن، اگر مقابل آنها سکوت کنید یا نشان دهید به این حرف ها علاقه ای ندارید، شاید آنها هم متوجه رفتار زشت و نادرست شان بشوند.
همچنین همیشه باید مراقب زندگی شخصی تان باشید و هیچ وقت در محل کار با همکارانی که آنها را نمی شناسید و رابطه نزدیکی با آنها ندارید در مورد مسائل خصوصی تان صحبت نکنید و از آنها مشورت نخواهید؛ شاید همین فردی که امروز تصور میکنید می تواند برای حل مشکلی به شما کمک کند، روزی دیگر مشکل تان را با دیگران در میان بگذارد و در مورد شما با آنها صحبت کند.
خاله زنک بودم و خودم نمی دانستم؟!
بچه که بودم آنقدر این دو کلمه« خاله زنک» در گوشم می نشست که خیلی شب ها با خودم فکر می کردم این افراد کجا هستند؟ چه نشانی دارند و چگونه می توان از بقیه تشخیص شان داد؟ اولش فقط به خاله ها خیره می شدم.
می خواستم ببینم پشت چهره آرام و مهربان شان چیزی پیدا می کنم؟ نمی دانستم باید دنبال چه چیزی بگردم؛ یک نقاب یا چهره ای زشت و ترسناک، اما هر چه می گشتم کمتر می یافتم و خاله ها همه آرام بودند. آرام می رفتند، می آمدند، صحبت می کردند و مهربان بودند. پس با خودم گفتم باید دنبال معنایش بگردم، شاید از این راه متوجه شوم دنبال چه کسی باید بگردم.
در کتابخانه پدرم چند جلد کتاب قطور بود که جلد آبی خوشرنگی داشت. می دانستم معنی خیلی از لغت ها در آنها نوشته شده است. دست به دامان خواهر بزرگم شدم.
او رفت و آن را که رویش یک شماره یک بزرگ نوشته شده بود برداشت. یک راست رفت آخرهای کتاب و چند صفحه ای را این طرف و آن طرف کرد. بعد مثل اینکه من سواد درست و حسابی دارم، کتاب را آورد جلوی صورتم.
بوی کاغذ توی دماغم و صدای خواهر بزرگم در گوشمپیچید: «خودت ببین، خاله دارد، اما خاله زنک نه.» خاله را که خواندم کتاب با صدای بلندی بسته شد و رفت و سر جایش نشست.
سرم را پایین انداختم، اما دنبال خواهر که تند به سوی آشپزخانه می رفت رفتم و گفتم: «پس خودت بگو خاله زنک یعنی چی؟»
ایستاد، سرش را کج کرد، چشم در چشمم دوخت و گفت: «واقعا نمی دانی معنایش چیست؟» گفتم : «نه.» خنده ای با مزه تمسخر تحویلم داد و گفت: « تو خودت یه پا خاله زنکی، اون وقت می گی یعنی چی؟» این را گفت و رفت. آنچنان جا خوردم که سر جایم خشک ماندم.
ماندم با یک دنیا پرسش که در ذهنم چرخ می زدند و دور هم می چرخیدند.پرسش هایی که پاسخ شان را نمی دانستم. بیش از هر چیز، اما از خودم بدم آمده بود؛ چون خاله زنک بودم، با اینکه هنوز نمی دانستم معنایش چیست. این حرف در ذهنم ماند و روی دلم سنگینی کرد. روی دلم سنگینی کرد تا بالاخره فهمیدم چرا خواهرم به من گفته بود خاله زنک . فهمیدم بعضی وقت ها حرف هایی را از او به مادر گفته بودم.
حرف هایی که به من گفته بود و خواسته بود به کسی نگویم. من اما همیشه و همین الان هم فکر می کنم مادر هر کسی نیست. مادر مادر است. خواهرم اما مرا خاله زنک خوانده بود. از همان روز فهمیدم خیلی ها خاله زنک نیستند، اما با این صفت ناپسند خوانده می شوند.
درس خوبی بود. از همان موقع با خودم عهد کردم خیلی راحت به کسی از این جور انگ ها نزنم. گاهی هم که در جمع دوستان یا خانواده به کسی این قبیل صفت ها را می دهند، داستانم را باز می گویم، شاید بعضی ها مانند من باورشان شود همه خاله زنک نیستند و نباید آدم ها را با این نگاه دید.
خاله زنک یا عمو مردک؟
قدری در دنیای مجازی جستجو کردم تا متوجه شوم واژه خاله زنک از کجا و چه زمانی وارد ادبیات ما شده است که متاسفانه به موضوع یا متنی که بشود به آن استناد کرد برنخوردم. فقط همین را می شود دریافت که این عبارت برای آنهایی ساخته شده که از روی میل مفرط به دانستن آنچه به ایشان مربوط نیست و میل بیشتر به نشر و انتشار آن،
به هر جا سرک می کشند. دنبال خبرهای داغ می گردند. در روابط خانوادگی کنکاش میکنند و می خواهند از همه چیز و هر موضوعی سر در بیاورند و سپس آنچه را یافته اند با کم و زیاد کردن در جمع دوست و فامیل و همسایه پخش کنند.
آنچه را در نیافتم اینکه چرا از عنوان «زنک» در این مورد استفاده شده است. البته شاید در روزگاری خانم ها به دلیل اینکه کمتر در اجتماع حضور داشتند و به همین دلیل وقت و فرصت بیشتری برای این نوع رفتار در اختیارشان بوده، بیشتر با این خلق و خوی شناخته می شدند.
امروز اما در این مورد تفاوتی میان زن و مرد نیست. در هر محیطی هستند افرادی که می توان این صفت را در رفتار و کردارشان مشاهده کرد.
پس حالا دیگر فقط خانم ها خاله زنک نیستند، گویا آقایان هم نخواسته اند از این قافله عقب بمانند. در میان آقایان هم یافت می شوند کسانی که دوست دارند خبر بیاورند و ببرند و عجیب آنچه خبرها را با آنچه پسند خودشان است، تنظیم و ویرایش میکنند. گاهی به آنها بال و پر می دهند و زمانی شاخ و برگش را میزنند.
اما آنچه مهم است اینکه این خلق و خو چه در خانم ها و چه در آقایان، نشانه نوعی بیماری روحی است. بیماری ای که می تواند منشایی در نبود موفقیت ها و عقده های حقارت داشته باشد.
این قبیل انسان ها وقتی خود به موفقیتی که روزگاری آرزویش را داشته اند یا هنوز دارند، دست نمی یابند، تلاش میکنند با تخریب دیگران بر ناتوانی های خود سرپوش بگذارند.
به همین دلیل باید روشی منطقی در قبال چنین افرادی در پیش گرفت؛ چه خاله زنک باشند و چه عمو مردک!
البته ما هم باید دقت کنیم در این دام گرفتار نشویم. دامی که همیشه در برابرمان گسترده است. دامی که اگر اجازه دهیم تا زوایای پنهان زندگی خانوادگی ما رسوخ میکند و اساس و بنیان آن را به چالش می کشد.
در جهان و زندگی امروز باید با درایت درباره خبرهایی که می شنویم قضاوت کنیم. از تندی و عجول بودن بپرهیزیم و هر آنچه را می شنویم باور نکنیم.
در بسیاری مواقع باید سعی کنیم نشنویم یا اگر شنیدیم به خاطر نسپاریم. با این شیوه ها می توان تا حدی در برابر آنها که زندگی را با «بنگاه خبرپراکنی یک کلاغ چهلکلاغ» اشتباه گرفته اند، مقاومت کرد. اگر رفتاری اینچنین نداشته باشیم و خود را در این دام گرفتار کنیم، براحتی آرامش را از زندگی خود فراری می دهیم.
از دست اینها کجا فرار کنیم؟
فرقی نمیکند کجا باشید؛ چون در هر صورت ممکن است با یکی از این افراد روبه رو شوید. در محل کار، در خانه و میان جمع فامیل، میان همسایه ها، در کوچه و خیابان، در تاکسی و اتوبوس و…. اینها همه جا هستند؛ همین هایی که حرف دیگران را برای شما می آورند و حرف شما را برای بقیه می گویند. همان هایی که راست و دروغ حرف های شان معلوم نیست و میتوانند با صحبت های شان یک زندگی را به هم بریزند؛ البته گاه با قصد و نیتی مشخص و گاهی هم ندانسته و از روی بی فکری!
می دانم هیچ کس دوست ندارد با این افراد ارتباط داشته باشد، ولی چه بخواهیم و چه نخواهیم افراد هستند و گاهی در زندگی مان سرک می کشند. این افراد دوست دارند از کار بقیه سر در بیاورند و آنچه را که دیده یا شنیده اند، برای دیگران تعریف کنند. بنابراین در این شرایط، اعضای خانواده و بخصوص بزرگ ترها باید حواس شان را جمع کنند و مراقب این افراد باشند. مراقب باشند تا آنها پایشان را بیشتر از گلیم شان دراز نکنند.
بعضی ها هستند که همه فامیل آنها را می شناسند و می دانند چقدر اهل حرف زدن پشت سر دیگران و بدگویی کردن از آنها هستند ولی هیچ کس این موضوع را رک و مستقیم مطرح نمیکند؛ از ترس اینکه مبادا روابط خانوادگی آسیب ببیند و رفت و آمدها قطع شود. در این مواقع شاید بهترین کار این باشد که حرف های چنین آدمی را خیلی جدی نگیریم و کاری به کارش نداشته باشیم.
یعنی بگذاریم هر چه دوست دارد بگوید؛ از هرکس که می خواهد و هر طور که می پسندد ولی ما نباید به این حرف ها اهمیت بدهیم. گاهی هم بد نیست با رفتارها و صحبت های مان او را متوجه رفتار نادرستش کنیم. نشنیده گرفتن توصیه هایش یا ادامه ندادن بحث با این افراد یکی از بهترین کارهاست که می تواند در کمال احترام و ادب نیز انجام شود و به او نشان دهد حرف هایش برای ما ارزشی ندارد.
اما گاهی این افراد با بدگویی ها و حرف هایی که به این و آن می گویند و از این خانه به آن خانه می برند، میتوانند زندگی دیگران را تهدید کنند و اینجاست که نباید دست روی دست گذاشت تا آنها به هدف شان برسند یا ندانسته زندگی ها را از هم بپاشند.
پس اگر کسی دائم از دیگران بد می گوید و حرف های بقیه را برای شما می آورد، به جای اینکه حرف هایش را بدون سند و مدرک باور کنید و به توصیه هایش عمل نمایید، با صبر و تأمل پیش بروید. بد نیست رُک و راست آنچه را که شنیده اید با فردی که حرف ها در مورد آن مطرح شده، در میان بگذارید تا واقعیت مشخص شود.
همچنین گاهی ناچار هستیم شخصیت واقعی این افراد را به دیگران نشان دهیم. اگرچه چنین کاری خیلی پسندیده و دوست داشتنی نیست ولی برای حفظ زندگی در چنین مواقعی باید این کار را هم انجام داد.
قبل از همه اینها اما یادتان باشد خودتان را نگران چنین حرف هایی نکنید؛ حرف های این افراد اهمیتی ندارد و نباید خیلی ذهن تان را درگیر آنها کنید. مطمئن باشید چنین افرادی نمیتوانند موفقیت و خوشبحتی شما را ببینند و برای همین به چنین شیوه ای روی می آورند. پس جای نگرانی وجود ندارد.** ماه رمضان فرصتی برای تغییر
از دوران جوانی عادت کرده است پشت سر دیگران حرف بزند. بعضی وقت ها از این کار لذت می برد و دوست دارد با صحبت کردن در مورد زندگی دیگران کمی تفریح کند. با خودش می گوید از صبح تا شب مشغول کار است و فرصت تفریح ندارد، پس خوب است با این کار کمی ذهنش را آزاد کند و احساس بهتری داشته باشد.
گاهی می داند رفتارش چقدر نادرست است، متوجه می شود هیچ کس از معاشرت با او لذت نمی برد و حتی بعضی وقت ها تصمیم می گیرد رفتارش را برای همیشه ترک کند؛ ولی موفق نمی شود. بارها خواسته، سعی کرده و پیش رفته ولی پس از چند روز دوباره به مرحله اول برگشته است.
انگار توانایی مهار زبانش را ندارد. چشم هایش می بیند و دوست دارد آنچه را دیده به دیگران هم بگوید. قوه تخیلش هم گاه فعال می شود و بر دیده ها و شنیده هایش می افزاید.
حالا که سنی از او گذشته دیگر به فکر تغییر رفتارش هم نیست. دیگر نمی خواهد عوض شود چون فکر میکند این کار غیرممکن است؛ بخصوص اینکه یک عمر به این نوع زندگی عادت کرده و همیشه همین شیوه را در پیش گرفته است.
او چنین فکر میکند ولی روان شناسان و متخصصان نظر دیگری دارند. آنها می گویند اگر کسی بخواهد، می تواند عادت های رفتاری ناپسندش را تغییر دهد و آنها را کاملا کنار بگذارد. به عبارت دیگر، خواستن فرد اولین قدم است و پس از آن مراحل بعدی به ترتیب پیش می رود.
پس خوب است وقتی متوجه نتایج ناخوشایند رفتارتان می شوید، وقتی می فهمید چنین برخوردی چقدر ناشایست و ناپسند است و زمانی که دوست دارید تغییر کنید، دست به کار شوید. شاید همین امروز بهترین فرصت باشد. به خصوص اینکه در ماه مبارک رمضان قرار داریم.
ماهی که به کمک روزه داری می توانیم بسیاری از عادت های ناپسندمان را ترک کنیم و رفتارهای مثبت را جایگزین شان نماییم.حالا که روزه هستیم، کمک کنیم زبان مان هم روزه باشد.
از دیگران بد نگوییم و حرف های دوست و آشنا را با بقیه در میان نگذاریم. مطمئن باشید اگر این ماه چنین شیوه ای را در پیش بگیرید، کم کم به آن عادت میکنید و این کار برای تان عادی می شود. بگذارید این ماه فرصتی باشد برای ایجاد عادت های خوب و تغییر رفتارهای بد؛ از همین امروز شروع کنید. بخواهید و مطمئن باشید موفق می شوید