چطور باید درست تصمیم بگیرید
▪ عقلایی
تصمیمگیری منطقی رایجترین مورد از انواع تصمیم گیری است. این نوع از تصمیم گیری زمانی آموخته میشود که افراد تصمیم بگیرند مهارت تصمیمگیریشان را بهبود ببخشند. این نوع از تصمیم گیری از مدلهای منطقی و ترتیبی استفاده میکند که تأکید را بر فهرستبندی گزینههای بالقوه و سپس انتخاب بهترین گزینه میگذارند. غالبا مزایا و معایب هر یک از گزینهها نیز فهرست میشوند و به ترتیب اهمیت نمرهدهی میشوند.
جنبهی عقلایی به این مورد اشاره دارد که برای انتخاب بهترین و مناسبترین گزینه، استدلال و تفکر قابل توجهی صورت میگیرد. در جوامع ما تأکید زیادی بر تفکر و درست انجام دادن کارها وجود دارد، و مدلهای زیادی برای تصمیم گیری وجود دارند که بسیار محبوب هستند. مردم مشتاق به شناسایی گامهای این مدلها هستند و بسیاری از این مدلها گامهایی دارند که میبایست به ترتیب انجام شوند.
مردم عاشق این هستند که بدانند آینده برایشان چه چیزی به همراه دارد، به همین دلیل است که این مدلهای تصمیم گیری بسیار محبوب هستند. استدلال و منطقی که در پسِ گامهای مختلف قرار دارند این است که اگر فلان کار را انجام دهید، فلان اتفاق خواهد افتاد. با اینحال، اکثر افراد تجربیاتی در این زمینه دارند مبنی بر اینکه دنیا طبق یک روال ثابت عمل نمیکند.
▪ شهودی
دومین مورد از انواع تصمیم گیری عبارت است از مدلهای شهودی. در اینجا ایده این است که قطعا هیچ دلیل یا منطقی برای فرآیند تصمیم گیری وجود ندارد. درعوض، یک دانش یا بصیرت درونی یا چیزی شبیه به حس دانستن کار درست، وجود دارد.
احتمالا انواع تصمیم گیری شهودی به اندازهی تعداد مردم گسترده است. مردم در قلبشان درستی و نادرستی کارها را حس میکنند. همچنین روشهای مختلفی برای دریافت اطلاعات توسط افراد وجود دارد، یا از طریق تصاویر یا کلمات یا صدا.
افراد دربارهی درک حسی مضاعفشان نیز صحبت میکنند. بااینحال، همهی آنها همچنان از طریق حواس پنجگانهشان اطلاعات جمعآوری میکنند. فراذهنخوانی همان زمانی است که افراد همه چیز را حس میکنند، فراذهنخوانی (فکرخوانی) عبارت است از شنیدن چیزها و فرابینی (غیببینی) عبارت است از دیدن چیزها.
دیگر انواع تصمیم گیری در دستهی شهودی احتمالا شیر یا خط، تاس انداختن، کارتهای تاروت، طالعبینی و غیره را شامل میشود.
▪ ترکیبی
بسیاری از تصمیمات فیالواقع نتیجهی ترکیب فرآیندهای عقلایی و شهودی هستند. این مورد زمانی برجسته میشود که یک فرد هر دو جنبه را با هم ترکیب کند، یا بهصورت غیرعامدانه (ناآگاهانه) رخ دهد.
بهعنوان مثال، یک شخص، مزایا و معایب گزینهها را فهرست کرده است و ارزشهای عددی به آنها تخصیص داده است و همهی آنها را جمع کرده است. (بخش منطقی.) ولی نتیجهی نهایی چنگی به دل نمیزند، یکجورهایی آسان نیستند (بخش شهودی)، پس پارامترها را تغییر میدهد، و گزینهها را بهصورت متفاوتی جمع میبندد. این نتیجهی جدید رضایتبخشتر است، پس این گزینه را انتخاب میکنند.
▪ قابل قبول بودن
به جای ارزیابی تمام گزینه های محتمل و انتخاب بهترین گزینه از میان آنها، در جایی که اولین گزینهای را انتخاب کنیم که ما را به نتیجه میرساند از روش قابل قبول بودن براس تصمیم گیری استفاده کردهایم. شخص گزینهای را انتخاب میکند که به اندازه کافی خوب و قابل قبول باشد، گزینهای که نیازهای شخص را برآورده کند و به این ترتیب دیگر گزینههای بالقوه قربانی این نوع از تصمیم گیری میشوند. ولی همچنان این تصمیم قابل قبول است.
▪ سامانهی تصمیمگیری حمایتی
از آنجاییکه رایانهها امکان پردازش مقادیر بزرگتری از دادهها را با سرعت بالا دارند، به زودی برای کمک به فرآیند تصمیم گیری وارد صحنه خواهند شد. سامانهی تصمیم گیری حمایتی بسیار گسترده است؛ از یک صفحه گستردهی ساده تا ساماندهی گرافیکی اطلاعات، تا برنامههای بسیار پیچیده برای ساماندهی اطلاعات در شرکتهای بینالمللی و وارد کرده هوش مصنوعی به این فرآیند برای پیشنهاد گزینهها و راهحلهای جایگزین.
بسته به تعداد افراد وارد شده در این فرآیند، شکل اطلاعات پردازش شده، نوع نتیجهی مورد نیاز و غیره، انواع مختلفی از سامانههای تصمیم گیری حمایتی وجود دارد.
مزایا و معایبی برای استفاده از رایانه وجود دارد، و البته، رایانه به اندازهی اطلاعاتی که پردازش میشوند خوب است. این جمله به این معنی است که همچنان همه چیز به انسان ختم میشود.
▪ بازشناسی تصمیم های از پیش اتخاذ شده
گری کلین زمان زیادی را صرف مطالعهی تصمیمگیری انسانی کرده است و نتایجی که بهدست آورده است بسیار جالب هستند.. او بر این عقیده است که ما ۹۰ تا ۹۵ درصد از تصمیم گیری هایمان را به روش بازشناسی الگو انجام میدهیم. او میگوید کاری که ما واقعا انجام میدهیم این است که اطلاعات مرتبط با تصمیمی را که میخواهیم اتخاذ کنیم از محیطمان جمعآوری کنیم. سپس یک گزینه انتخاب میکنیم که فکر میکنیم نتیجه خواهد داد. ما این تصمیم را در ذهنمان اجرا میکنیم و اگر به این نتیجه برسیم که همچنان نتیجه بخش است، به کارمان ادامه میدهیم.
اگر در ذهن ما قابل اجرا نباشد، گزینهی دیگری را برمیگزینیم و گزینهی جدید را در ذهن پیاده میکنیم. اگر به نظر قابل اجرا و عملی باشد، آن را پی خواهیم گرفت. ما سناریوها را یک به یک انتخاب میکنیم، در ذهنمان بررسی میکنیم، و به محض یافتن گزینهای که عملی باشد آن را انتخاب میکنیم.
او همچنین به این مورد اشاره داشت که هرچه باتجربهتر شویم، الگوهای بیشتری را بازشناسی میکنیم و گزینههای بهتر را با سرعت بیشتری انتخاب میکنیم.
آنچه در اینجا قابل توجه است این است که نیروهای نظامی بسیاری از کشورها از روش گری کلین استفاده کردهاند زیرا بسیار مؤثرتر از دیگر انواع تصمیمگیری هستند که در بالا بحث شد. درواقع، میتوان این گونه گفت که مدل گری کلین ترکیبی است از رویکردهای عقلایی و شهودی. (به همین دلیل در بالا به این مورد اشاره کردم که کلا ۴ دستهبندی وجود دارد) این مورد نیز نمونهای است از دستهبندی قابل قبول بودن.