بگذارید با یک خاطره شروع کنیم.
یک روزی با خانم فروشنده جوانی آشنا شدم که از همسر خود جدا شده بود و پزشک اش تشخیص داده بود که به سرطان سینه مبتلا شده. او کار میکرد و تنها سرپرست دو کودک خود بود و همچنان با بیماری خود هم مبارزه میکرد. در کنار تمام مشکلاتی که داشت تلاش میکرد تا در محل کار خوشحال باشد و از کار خود لذت ببرد، و به طور قابل ملاحظه ای هم نسبت به همکاران خود پرانرژی تر بود. در واقع، او فقط بر بیماری خود فائق نشده بود، بلکه به عنوان بهترین فروشنده در بین دیگر فروشنده گان کمپنی خود Bristol Mpers هم شناخته شده بود.
او به صورت مادرزاد انسان شاد و پرانرژی نبود. بلکه دقیقا برعکس. وقتی که اولین وظیفه تمام وقت خود را شروع کرد بسیار هم آدم افسرده و ضعیفی بود. اما زندگی را طبق میل خود تغییر داد، با استفاده از روشهایی که اینجا برایتان تشریح خواهم کرد.
یکی از افکار این خانم فروشنده این بود که: وقتی که شما از محیط اطرافتان رضایت ندارید و خوشحال نیستید، به خاطر اینکه شما خودتان تصمیم گرفته اید که اینگونه باشید.
ممکن است این تصمیم شما آگاهانه نباشد، ممکن است به صورت کم کم این احساس در وجود شما رخنه کرده باشد. اما بازهم این خواسته خودتان بوده. و این یک نکته مثبت است، بخاطر اینکه میتوانید این تصمیم را اداره کنید و به سمت خوشحال بودن بگردانید. فقط نیاز به این دارید که بفهمید چطور و چرا این انتخاب را داشته اید.
قواعد شما چگونه است؟
مثبت اندیشیدن و خوشحال بودن یا برعکس آن (چه در محل کار یا زندگی) مستقیما نتیجه قوانینی است که در ذهن تان پرورش داده اید و برای ارزش گذاری روی اتفاقات اطرافتان از آنها استفاده میکنید.
بیشتر مردم قواعد و قوانینی دارند که آنها را از همدیگر بسیار در خوشحال بودن متفاوت نشان میدهد و این ذهنیت به سادگی میتواند از آنها انسانهای ضعیف و سستی بار بیارد.
یک بار همراه یک مرد فروشنده ای کار میکردم که همیشه خدا از دست مردمی که با آنها در تماس بود عصبانی بود چه همکارانش چه مشتریان اش. وقتی که هیچ کدام از کارهایش آنطور که می خواست انجام نمیشد، او سر افرادی که اطرافش بود پرخاشگری میکرد. او تمام افرادی که اطرافش بود را میرنجاند، اما در واقع بیشتر از همه به خودش آسیب میرسید جدای از اینکه دیگران را از خود دور میکرد.
برای این فروشنده، هر روز کاری اش بدون هیشگونه پیشرفتی سپری می شد، و این وضعیت باعث میشد که بیشتر از همیشه شکسته و ضعیف شود.
یکبار از او پرسیدم که چه چیزی می تواند خوشحالش کن. گفت: تنها چیزی که می تواند مرا خوشحال کن این است که در یک لاتری یک میلیون دالر بدست بیاورم. پرسیدم که بنظرت چقدر طول میکشد که این اتفاق بیوفتد. جواب داد که شاید یک سال.
به عبارت دیگر، این فرد قوانین داخلی را برای خود ساخته بود که باعث میشد هر روز بر ضعف و ناتوانی خود بیافزاید، اما فقط می تواند یک روز خوشحال کننده در سال داشته باشد.
یکی دیگر از همکاران این فرد در همان قسمت دقیقا افکار و عقایدی مخالف این فرد داشت. نگرش این فرد اینگونه بود که امروز بهترین روز زندگی من است وقتی که با شکستهایی در کارش روبرو می شد، به آنها اعتنایی نمیکرد چونکه طبق عقایدی که در ذهنش داشت، این مشکلات برایش مهم نبودند و ارزش انرژی صرف کردن را نداشتند. وقتی که از او پرسیدم چه چیزی می تواند تورا غمگین و سرخورده کند، در جوابم گفت: هیچ. باز که در سوالم اسرار کردم گفت: وقتی که یک فرد ناامید را میبینم
به معنای دیگر، فرد فروشنده دوم قوانینی را برای خود ساخته بود که به راحتی باعث میشد همیشه شاد و پرانرژی باشد و همینطور هم در ناراحتی های خود با دیگران متفاوت عمل کند.
وقتی نتیجه کاری این دورا با هم مقایسه کردم به وضوح دیده میشد که فروشات و نتیجه کاری دوست مثبت اندیش ما بسیار بهتر از دوست منفی نگر مان بود. مشخص است که فرد منفی نگر بازنده است، چونکه او در دنیایی زندگی میکند که هر روزش پراز مشکلاتی است که برای خود خلق میکند. اما همکارش بسیار موفق و پرانرژی بود و بدون شک در زندگی خود پیروز میدان است. او در محیط کاری خود خوشحال بود.
خودتان را پرانرژی و مثبت بسازید: سه مرحله
بخاطر دارید که داستان زندگی زن فروشنده ای را برایتان گفتم که از بیماری سرطان سینه رنج می برد، اما همیشه خوشحال و پرانرژی بود، روشی که او برای خوشحال نگه داشتن خود استفاده میکرد این بود:
۱- نظریات و قواعد فعلی خودتان را یادداشت کنید
برای سی دقیقه در تنهایی سپری کنید و سعی کنید در این وقت به چیزهایی که دوست دارید فکر کنید و افکار مثبت را در ذهنتان پرورش دهید، بعد شروع کنید به نوشتن و جواب این دو سوال را پیدا کنید:
چطور شد که من توانستم خوشحال باشم و افکار مثبتی داشته باشم؟
چطور شد که من نتوانستم مثبت اندیش باشم و احساس شادمانی کنم؟
حالا نوشته های خود را امتحان کنید. چطور شما توانستید افکار منفی را راحتتر از خوشحال بودن به خود جذب کنید؟ اگر درست بود افکار و عقاید شما به درستی کار کرده است.
۲- حالا اندیشه های خود را تغییر دهید و سعی کنید مثبت اندیش باشید
از قوه تخیل خود کار بگیرید، افکار و اندیشه های قبلی خود را جایگزین کنید با راه هایی که فکر میکنید شمارا به آسانی خوشحال و پرانرژی میکند و همینطور وقتی که ناراحت می شوید سعی کنید برای اتفاقات متفاوتی اینطور شود. برای مثال:
از دیدن افرادی که هر روز با آنها در یک محیط کار میکنم لذت میبرم.
واقعا دردناک است وقتی که بلایای طبیعی باعث از بین رفتن خانه و زندگی ام میشود
به این فکر نکنید که آیا این نوشته های من واقعی بنظر نمیرسند، این اصلا مهم نیست. تمام این قوانین درونی ما اختیاری میباشد. فقط چیزهایی را که واقعا به آنها ایمان دارید و فکر میکنید که شمارا خوشحال میسازند را بنویسید.
۳- در آخر قوانین جدیدتان را جلوی دیدتان قرار دهید
وقتی که قوانین جدیدتان را تنظیم کردید، پرینت کنید و در سه مکان مختلف قرار دهید: در خانه جلوی آینه ای که هر روز قبل از بیرون رفتن آن را ببینید، در داشبورد موترتان و روی میز کارتان. یا هر جایی که خودتان احساس میکنید که با قرار دادن آن در آن مکان هرروز با آن روبرو خواهید شد، با این کارها هیچ وقت از یادتان نمیرود.
این کار باعث میشود که این قوانین همیشه جلوی دیدتان باشد و کم کم در افکارتان جایی پیدا کند و وقتی که ذهنتان درگیر کارهای روزمره است با دیدن این قوانین به آنها باور پیدا میکنید و ذهنیت سابق تان را کم کم از بین میبرد. اینگونه در محل کار یا زندگی تان خوشحال خواهید بود. این روش واقعا جواب میدهد و بسیار هم ساده میباشد.