چطور در هنگام تلخی ها هم سخت زندگی را دوست داشته باشیم

گاهی یک‌لحظه مسیر زندگی ما را عوض می‌کند. یک تصمیم به‌ظاهر بی‌اهمیت ممکن است کل زندگی ما را تغییر دهد درست مثل برخورد شهاب‌سنگ به زمین، همه زندگی حول اتفاقاتی غیرقابل‌پیش‌بینی می‌چرخد و هرلحظه ممکن است همه‌چیز تغییر کند. و این اتفاقات همواره در جریان‌اند.

دارمِ امروزتان، ممکن است همین فردا به داشتم تبدیل شود. واقعاً قابل پیش‌بینی نیست. همه‌چیز خودبه‌خود در حال تغییر است. افراد و شرایط به زندگی شما می‌آیند و می‌روند، زندگی منتظر کسی نمی‌ماند و ثانیه به ثانیه بین آرامش و آشفتگی در نوسان است. و این اتفاقی است که هرروز برای مردم می‌افتد حتی همین حالا هم برای کسی این تغییر در جریان است.
به‌هرحال تنها چیزی که می‌توانید از آن مطمئن باشید این است که شرایطی که دارید تغییر خواهد کرد. و من به‌جای مقاومت نسبت به تغییر و رنج کشیدن مثل دیگران یاد گرفته‌ام که خودم را تطبیق بدهم. یاد گرفته‌ام که انعطاف‌پذیر باشم و در تغییراتی که اتفاق می‌افتد دنبال زیبایی‌های زندگی بگردم، حتی زمانی که این اتفاقات چیزی نیست که من می‌خواهم. اما قبل از اینکه چگونگی این کار را بیآموزیم اجازه بدهید تا سری هم به مباحث زیر بزنیم.

زندگی همه ما را تغییر می‌دهد حتی آن‌ها که مقاومت می‌کنند.

۱- کسی که برای او احترام قائلید، از کوره در می‌رود و سر شما فریاد می‌کشد!
تغییرات ازآنجا نشأت می‌گیرند که ما از بعضی افراد انتظار داریم رفتار خاصی داشته باشند و البته همیشه با ما مهربان باشند و به نرمی رفتار کنند اما همیشه این‌طور نیست.گاهی عصبانی می‌شوند و وقتی این اتفاق می‌افتد نمی‌خواهیم این واقعیت را بپذیریم و دوست داریم همه‌چیز آن‌طوری باشد که ما می‌خواهیم. و این تغییر ما را مجبور می‌کند که انتظارات و احساساتمان را تغییر بدهیم و اینجاست که گیج و آشفته می‌شویم یا حتی ممکن است آسیب ببینیم.
۲- فرزند ۱۰ ساله یا ۲۰ ساله‌تان به شما گوش نمی‌دهد
باز ما انتظار داریم فرزندانمان طور خاصی رفتار کنند، اما واقعیت چیز دیگری است بخصوص وقتی بچه‌ها بزرگ‌تر می‌شوند. اگر رفتارهای جدیدشان با چیزی که قبلاً بودند متفاوت باشد ما ناراحت می‌شویم و یا حتی استرس می‌گیریم.
۳- اخراج شده‌اید!
گاهی واقعاً نمی‌دانیم با خودمان چه کنیم. اینکه شغلتان را ازدست‌داده‌اید همه‌چیز را پیچیده می‌کند چون نه‌تنها امرار معاش بلکه هویت شما به‌نوعی به شغلتان وابسته است. هر شغلی که داشته باشید و از کار بیکار شده باشید در طول مدت‌زمانی که به دنبال شغل جدید می‌گردید دوره‌های کوتاهی از بحران هویت را تجربه خواهید کرد. شرایط سخت و چالش‌برانگیزی است همه این موارد در کنار عواقب اقتصادی بیکاری شرایط را به‌شدت بغرنج می‌کند.
۴- به خودتان می‌آیید می‌بینید یکه عالمه کار برای انجام هست و محدودیت زمانی در اختیار شما!
وظایف زیادی را برعهده‌گرفته‌اید و حال متوجه شده‌اید که از پسشان برنمی‌آیید فهمیده‌اید که نمی‌توانید درآن‌واحد چند جا باشید و برای همه همانی باشید که می‌خواهند! و این حسابی شمارا ناراحت می‌کند چون فکر می‌کردید که می‌توانید و حال متوجه شده‌اید که نه! البته که این کار شما نیست.
۵- یکی از نزدیکان یا دوستانتان فوت می‌شود (مرگ یکی از بزرگ‌ترین تغییرات زندگی است)
کسی که به زندگی‌تان معنا می‌بخشید دیگر وجود ندارد حداقل به‌ظاهر. و ما به‌جای یک همسر یک بیوه یا پدری بدون فرزند یا شخص دیگری هستیم که کسی را کم دارد. تغییر به ما تحمیل‌شده است هرچند لحظه‌به‌لحظه دعا مکنیم کاش همه‌چیز مثل قبل بود! اما خوب میدانیم که شدنی نیست.
این‌ها تنها مثال‌هایی از میلیون‌ها دگرشی است که زندگی را شکل می‌دهند. تنها پایه ثابت لحظات ما تغییر است تغییری که ما در برابر آن مقاومت می‌کنیم. چه بخواهیم چه نه روزها می‌گذرند، پیرتر می‌شویم، روابطمان تغییر می‌کند، آدم‌های اطرافمان عوض می‌شوند، خود ما تغییر می‌کنیم و پذیرش همه این‌ها برای ما سخت است.

به چنین زندگی چه امیدی هست؟

بهترین راه روبه‌رو شدن صحیح بازندگی است.
ناامیدانه روبه‌رو شدن بازندگی از هرکسی برمی‌آید
فریاد زدن و کج‌خلقی
نوشیدنی‌های الکلی
مواد مخدر
تماشای فیلم‌های بی‌معنا یکی پس از دیگری
نشستن و تأسف خوردن
و…
به‌جای این کارها می‌توان
ورزش کرد
دعا و مراقبه نمود
در میان گذاشتن مشکلات با افراد خبره و کار بلد
تمرکز روی کنترل اوضاعی که کنترل‌پذیر است
و….
اما پیش‌زمینه تمام‌کارهایی که نام بردیم پذیرش زندگی و تغییراتش است
چند لحظه فکر کنید، اگر واقعاً تغییر جز لاینفک زندگی است چرا به‌جای مقاومت کردن با آن‌ها کنار نیاییم؟

برای چند لحظه هم که شده دست از منفی‌بافی بردارید و بجای آن: به دنبال زیبایی‌های زندگی بگردید..

۱- کسی که برایش احترام خاصی قائل بودید، به شما بی‌احترامی می‌کند و سر شما فریاد میزند-این فرد آسیب‌دیده و خسته است و این خستگی را سر شما خالی می‌کند چون نزدیک‌تر از شما سراغ ندارد. مطمئن باشید آن‌ها هم دوست ندارند این اتفاق بی افتد و سعی می‌کنند از این شرایط خلاص شوند ولی خوب در آن لحظه موفق به انجام این کار نشدند. آیا این معیار خوبی برای قضاوت است؟ خودتان را جای او گذاشته‌اید؟ خوشبختانه قدرت درک انسان‌ها در شرایط مشابه بسیار بالا است. این انسان آسیب‌دیده را بپذیرید و او را در تغییری که با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند یاری کنید. و از رفتار او ناراحت نشوید.
۲- فرزند ۱۰ ساله یا ۲۰ ساله‌تان به شما گوش نمی‌دهد- این سرکشی‌ها خبر از رشد فرزندتان می‌دهد، او بزرگ‌شده است و به استقلال نیاز دارد تا خودش و افکارش را به‌عنوان یک فرد بالغ به نمایش بگذارد. خودتان را جای آن‌ها بگذارید کنترل شدن چه حسی دارد؟ احتمالاً شما هم این دوران را پشت سر گذاشته‌اید. چه چیزی زیباتر از بزرگ شدن فرزندانتان؟ باکمال میل این تغییرات را بپذیرید و قدردان آن باشد. اجازه بدهید یاد بگیرند و رشد کنند.
۳- اخراج شده‌اید- این پایان را به فال نیک بگیرید به این تغییر به‌منزله یک فرصت نگاه کنید فرصتی که در اختیارتان گذاشته‌شده تازندگی‌تان و چیزی که هستید را تغییر دهید. قدر رهایی از عادات و معمولی بودن را بدانید و به این فکر کنید که چطور زندگی را آن‌گونه بسازید که آرزویش را دارید.
۴- کارهای زیاد و زمان کم-اینطوری زندگی خیلی سخت و پرتنش می‌شود بحثی نیست. اما هنوز هم می‌توان شادبود، درست است که از عهده انجام تمام‌کارهای برنمی‌آیید اما می‌توانید به بعضی اتفاقات اجازه بدهید که از کنترل شما خارج شوند! بی‌نظمی هم زیبایی‌های خاص خودش را دارد. زندگی تصادفی و وحشی زندگی واقعی است. رنج مقاومت با لذتی که به دست آورید قابل‌مقایسه نیست. یادتان باشد که در یک‌زمان مشخص تنها یک کار را می‌توانید انجام بدهید این کار را تمام کنید و سراغ فعالیت بعدی بروید.
۵- عزیزی را ازدست‌داده اید-مشخصا مرگ غم‌انگیزترین تغییر زندگی است. میدانم که از دست دادن عزیزان چقدر دردناک است. تصور نبودن آن‌ها قلب انسان را بدرد می‌آورد. و بدتر از همه این است که این غم همیشگی است و شما هیچ‌وقت دیگران و نبودشان را فراموش نمی‌کنید. مرگ هم زیبایی‌های خاص خودش را دارد مرگ محدودیتی است که ارزش داشته‌هایمان را به ما گوش زد می‌کند و ما را نسبت به چیزهایی که داریم سپاس گذار تر می‌کند. درست مثل از دست دادن شغل مرگ هم وجود را برایمان پررنگ‌تر می‌کند. و به ما این فرصت را می‌دهد که با ایجاد تغییر نوع دیگری از بودن را تجربه کنیم و درنهایت مرگ دیگران و بودنشان را بهتر تجسم می‌کند.
حرف آخر
حرف‌هایی که می‌زنم حاصل تجربه‌ای است که طی سال‌ها و در برخورد با آدم‌های متفاوت به‌دست‌آمده است. هیچ‌چیز زیباتر از لبخندی نیست که از بین اشک‌ها خودش را نشان می‌دهد. پشیمان نباشید حتی از شکست‌ها و دردهایی که تجربه کرده‌اید بخندید چراکه همین افتادن‌ها بود که به شما ایستادن آموخت.
درنهایت، چیزهایی که از سر گذرانده‌اید معرف شما نیست بلکه کاری که شما برای کنار آمدن با شرایط کرده‌اید معرف شما و آینده‌تان است.

چطور در هنگام تلخی ها هم سخت زندگی را دوست داشته باشیم