چطور میتوانم بفهمم رابطه من با همسر یا نامزدم ادامه دادنی نیست
وقتی رابطه بیشتر برایت رنج آور است تا لذت بخش!
گاهی لحظات خوش گذشته چشمانمان را کور میکند تا جایی که عذاب های امروزش را نمی بینیم. اگر عصبانی و ناخشنود و افسرده ای اگر اشکت همیشه جاری است مطمئن باش این شخص برای تو مناسب نیست. رابطه باید موجب شادی و شور اکنونت شود. اگر در رابطه ای هستی که شادیهایش را در گذشته می جویی بدان که وقت پایان دادن به آن است.
وقتی به جای زندگی در زمان حال در گذشته سیر می کنی!
آیا در حال تکرار لحظات قدیمی خوش رابطه ات هستی تا حس خوبی نسبت به آن پیدا کنی! آیا به خاطر همین خاطرات است که این رابطه را تا این جا ادامه داده ای!؟ اگر پاسخ مثبت است یعنی این رابطه دیگر آن چیزی نیست که می خواهی. هرچه بیشتر در گذشته یا در یک آینده ی دست سازت زندگی کنی بیشتر در واقعیتی غیر واقعی غرق می شوی و این بسیار خطرناک است چون این موارد انعکاس وضعیت فعلی رابطه ات نیستند. باید با کسی که الان در زندگی ات است باشی نه کسی که در گذشته ات حضور داشته! خاطرات گذشته فقط خاطره اند نباید دلیلی شود برای ادامه ی رابطه ات. تصمیمت برای ادامه یا قطع رابطه باید بر اساس احساسات امروزت نسبت به او باشد یعنی وضعیت فعلی ارتباط و چشم انداز آینده ای که با او در پیش رو خواهی داشت.
وقتی از تو خواسته می شود خودت را تغییر دهی!
برای عشق ورزیدن نباید شرط و شروط قائل شویم. تغییر فقط در صورتیکه به نفع خود شخص باشد( مثلاً ترک سیگار یا رژیم گرفتن) درست است. دوستانی داشتم که مدام از آن ها خواسته می شد لباس های بهتری بپوشند یا در حالیکه در وزن سلامتی بودند رژیم بگیرند تا زیبا تر به نظر برسند. مسئله تو و تغییر تو نیست! مسئله توقع ایجاد تغییرات است! شاید در ابتدا طبیعی به نظر برسد اما کم کم همیشگی می شود! و هر چه پیش می روی این درخواست ها بیشتر می شود و این اولین قدم های وی است برای تغییر شخصیت و قالب تو به شکلی که خودش می خواهد و نه شکلی که خودت برای رشد و تعالیت در نظر گرفته بودی.
شاید بگویی نه ه ه ه ه رابطه را می توان یک طرفه هم برقرار داشت! اتفاقی هم نمی افتد! بله می شود! ما هم انکار نمی کنیم اما آیا ارزش تو همین است!؟
وقتی از طرف مقابلت می خواهی برای خوشایند تو تغییر کند!
گاهی به جای اینکه او را همان طور که هست بپذیریم به دلایل واهی سعی در تغییر و تحول او داریم. حتی وقتی شخص می پذیرد و خودش را تغییر می دهد به دنبال موردی دیگر می رویم هیچ وقت ارضا نمی شویم! بدتر از همه این است که شخص مقابل، ناآگاهانه به همه ی خواسته هایت تن دهد و سایه ی تو شود. ناگهان می بینی که هر دو یکی شده اید و این به نفع هیچ یک از شما نیست. تنها راهی که باقی میماند این است که جدا شوید و هریک جداگانه در مسیر رشد طبیعیتان قرار گیرید.
هنگامی که کارهایش را توجیه می کنی!
وقتی در مورد چیزی احساس آرامش و راحتی نمی کنیم دچار نوعی ناسازگاری شناختی می شویم(cognitive dissonance). این مسئله مربوط به درگیری امور روزمره با اعتقاداتمان است که وقتی با آن ها مواجه می شویم شروع به توضیح و توجیه می کنیم تا بتوانیم با آن کنار بیاییم. پس وقتی حرکتی را توجیه می کنیم یعنی با آن راحت نیستیم و در پی توجیه خودمان هستیم. مسئله این است که این توجیهات همگی ساخته و پرداخته ی ذهنمان هستند و ممکن است درست نباشند. لذا این توجیهات مکرر نشان می دهد که این رابطه بر پایه ی ذهنیات و بافته های عقل بنا شده و نه واقعیات درست و مطمئن! برای دیدن واقعیات آن ها را همان طور که هستند ببین و بگذار خودشان روایتگر حوادث باشند. همیشه صدای حوادث بلندتر از کلمات است.
وقتی به تو صدمه های روحی، جسمی یا بیانی می زند!
هرکدام از این صدمات دلیلی بر وجود اشکال و اشتباهی در کار است. مهم نیست که بعد از آن عذر خواهی میکند یا نه! همین که ناگهان تعادلش را از دست می دهد مسئله ای قابل تأمل است.
صدمات روحی سخت تر هستند. گاهی از آن جا که این نوع ضربه ها عیان نیستند وجودشان را انکار می کنیم و نادیده شان می انگاریم. در حالیکه مانند بقیه و حتی بدتر از آن هستند. این زخم ها بر خلاف زخم های جسمی غیر قابل درمانند و تا مدت ها حتی بعد از قطع ارتباط شخص را درگیر میکند. مسئله ی مورد نظر ما فقط شکنجه و اذیت نیست! بلکه احترام متقابل افراد، مهم است و اینکه آن قدر علاقه و اشتیاق در میان باشد که راضی به رنجش و آزار شما نشود. باید در این مورد صحبت کنید انکار و پنهان کردن این توهین ها یعنی تشویق به ادامه ی آن از جانب شما. پس رابطه ی خود را ارزشیابی کنید و اگر دیدید آرامش و راحتیتان برایش مهم نیست عطای این ارتباط را به لقایش ببخشید.
وقتی موردی ناپسند بارها اتفاق می افتد!
دفعه ی اول حادثه تلقی می شود. دفعه ی دوم شانسی دوباره می دهیم. ولی بار سوم نشانگر وجود ایرادی در روند این ارتباط است. گاهی هر چه تلاش می کنیم سر جای اول هستیم. همان سناریو همان نتایج، تکرار مکررات! این جاست که به پایان راه می رسیم! برای هر دوی شما آینده ای وجود دارد اما نه با هم!
چیزهایی وجود دارند که به هیچ عنوان نمی خواهیم از دست بدهیم، افرادی که ترک کردنشان برایمان کابوس است! ولی بدان! ترک همه آن ها پایان دنیا نیست بلکه آغاز زندگی ای نو است!
وقتی می بینی طرف مقابلت هیچ تلاشی برای ادامه ی ارتباط نمیکند!
هر ارتباط نیازمند تلاشی دو جانبه است. اگر تو و یا طرف مقابلت به تنهایی جور رابطه را بکشید خیلی زود خسته می شوید و رابطه کم کم به غرقاب فرو می رود و دیگر امیدی به نجات رابطه و نیز ناجی نیست و هرچه این عدم تعادل بیشتر شود خطر غرق شدن بیشتر می شود و ناگهان زمانی می رسد که می بینی هویت خودت را فدای نگه داری از هیچ کرده ای. هرجا چنین رابطه ای دیدی بدان که دیر یا زود در سراشیبی سقوط قرار می گیرد. برای یک طرف، رابطه بخش اعظم زندگی محسوب می شود و برای طرف دیگر تنها باریکه ای فرعی و نه ارزشمند. بنابراین همه ی تلاش شما فقط صرف وقفه انداختن در گسستن ارتباط و نه نجات آن می شود.
شاید بگویی نه ه ه ه ه رابطه را می توان یک طرفه هم برقرار داشت! اتفاقی هم نمی افتد! بله می شود! ما هم انکار نمی کنیم اما آیا ارزش تو همین است!؟ آیا رابطه ی ایده آلت همین بوده ؟! آیا می خواهی تا پایان عمر همین طور زندگی کنی!؟ با کسی که حاضر نیست برای ادامه ی رابطه اش با تو هیچ گونه تلاشی بکند! ؟ همه ی ما لایق ارتباطی دو طرفه ایم! باید همان قدر که عشق می دهیم پس بگیریم! پیش بردن روابط یک طرفه مانند راندن اتومبیلی است که تایرش خراب است! بله به زور آن را می کشیم اما در آخر از تپه ای پرت خواهد شد!
وقتی ارزش ها و عقاید اصلیتان متفاوت است!
در هر رابطه ی مانا و خوبی اصول و قواعد مشترکی بین دو طرف وجود دارد. این اصول در حکم سنگ بنای اولیه رابطه هستند که علی رغم وجود تفاوت ها آن را سرپا نگه خواهد داشت و از سهمگین ترین طوفان ها گذر خواهد داد. برعکس تفاوت در اصول، رابطه را در سراشیبی سقوط به پیش خواهد راند. مانند آن است که سعی کنی دانه های خاک را در بارانی شدید در کنار هم حفظ کنی! بدون ریشه های قطور یک درخت در خاک همه ی تلاش ها با شکست مواجه خواهد شد! مهمترین مسئله در زندگی این است که با خودمان روراست باشیم. در حالیکه هماهنگی و سازش امتیازاتی به همراه دارد اما نباید به قیمت رکود رشد شخصی و ارزش های شخصیتیمان تمام شود. سرسپردگی و مصالحه برای حفظ یک رابطه دوستی در نهایت انسان را تهیدست و مغبون خواهد کرد. چرا؟! چون خودت را از همه چیز محروم می کنی و هویتت را به دور رابطه ات می پیچی! قبل از اینکه هر رابطه ای شکل بگیرد باید با خود خودت کنار بیایی! گاهی دو طرف با توافق و هماهنگی کامل شروع میکنند اما در طول زمان هر یک از آن ها یا هردو تغییر میکنند و در شرایط فعلی و با اصول و عقاید جدید هماهنگی قبلی از بین می رود و زمان تجدید نظر در این ارتباط فرا می رسد.
وقتی رابطه هر دو طرف را عقب نگه می دارد تا با تأخیر رشد و تعالی آن ها خودش پا بر جا بماند!
هر رابطه موجودیت سومی است که از اتحاد دو فرد شکل می گیرد و در مسیرتغییر و تحول آن ها می بالد و رشد میکند. گاهی هر دو طرف با یک سرعت و به یک میزان رشد میکنند. گاهی نیز برعکس ارتباط دچار رکود و سکون می شود و این یعنی هر دو طرف در حال درجا زدن هستند. ولی مواردی پیش می آید که یک طرف به سرعت رشد میکند و گوی سبقت را از یارش می رباید. در این حالت دو انتخاب داری! یا باید از پویایی رابطه بکاهی تا با شرایط جدید وفق پیدا کنی و یا باید بر پویایی خودت بیافزایی تا از تغییرات ایجاد شده عقب نمانی! همان طور که گفتیم شرط اول قدم آن است که با خودمان صادق باشیم. مشخص کن چه کسی هستی و می خواهی چه کسی باشی! سپس صادقانه قضاوت کن که آیا این ارتباط تو را به آن جا خواهد رساند یا نه؟! رابطه ای که در راه پیشرفتت ایجاد مانع میکند باید هر چه زودتر ترک شود! اگر شرایط پیشرفت در یک رابطه برای یکی از دو نفر فراهم باشد گاهی شخص قادر می شود شریکش را نیز یاری کند تا در مسیر تعالی قرار گیرد و با یکدیگر راه باقیمانده را بپویند.
وقتی که به امید بهبود شرایط، رابطه را ادامه می دهیم!
این مورد همانند مورد شماره ی یک است با این تفاوت که شخص به آینده امیدوار است. همان طور که سیر کردن در گذشته اشتباه است زندگی به امید آینده نیز سودی نخواهد داشت. حقیقت آن است که در زمان حال زندگی می کنیم نه آینده! و هیچ چیز درباره ی آینده مسلم نخواهد بود. بنابراین پی ریزی ارتباط بر پایه ی احتمالات و شاید ها امری شایسته نخواهد بود. این پایه های لرزان و بی ثبات چشم اندازی نازیبا از آینده نشان می دهند.
وقتی هیچ کدام از طرفین احساس قبلی را نسبت به هم ندارند!
شرایط تغییر میکند و مردم عوض می شوند. اگر رابطه دیگر آن رابطه ی قدیمی نیست بدان که وقت ایجاد دگرگونی است. برخی افراد همچنان رابطه را حفظ میکنند در حالیکه احساسات دیر زمانیست که رخت بربسته است. شاید عادت کرده اند و نمی دانند چطور باید از این پیله بیرون آمد. گاهی نیز ادامه می دهیم تا از اندک مواهب باقیمانده نظیر همراهی هایش بهره مند شویم. رابطه بدون احساس کالبدی است بدون قلب! جان ندارد روحی در کار نیست! اگر احساسی به او نداری بدان که ادامه دادن ماجرا ظلمیست مسلم به او و البته به خودت! همچنین چسبیدن به کسی که دیگر دوستت ندارد تنها موجب تحقیر و فلاکت است. بدان و بخاطر بسپار:عشق پایان خوشی ندارد!! زیرا عشق راستین پایانی ندارد!! بخشش و آزاد کردن همراهت فریاد رسای دوستت دارم است. اما صرف دوست داشتن یک نفر دلیلی بر با او بودن نیست. یک عشق راستین در چارچوب مادی یک ارتباط خشک نمی گنجد. با هم بودن تنها یکی از تظاهرات مختلف عشق است اما به هیچ وجه یگانه توصیف آن محسوب نمی شود.