شهلا اعزازی، جامعه شناس؛ خشونت را این گونه تعریف میکند: وقتی شخصی درون خانواده مقتدر است و از این اقتدار از هر نوعی که می خواهد باشد بدنی، اجتماعی یا اقتصادی درجهت پیشبرد امیال خود، بدون توجه به تمایل دیگری استفاده میکند، این کار خشونت است. فکر می کنم که این تعریف بسیار گسترده است و انواع خشونت را دربر می گیرد.
از آن جا که خشونت بدنی ساده ترین نوع خشونت است تا امروز هم اکثر محققان در این زمینه کار میکنند. تعاریف اولیه ای که برای خشونت ارایه شدند نیز بیشتر در رابطه با خشونت بدنی است. گلز و استراوس دو پژوهشگری که سال ها در زمینه خشونت خانگی فعالیت کرده اند، خشونت را به عنوان رفتاری با قصد و نیت آشکار یا رفتاری با قصد و نیت پوشیده اما قابل درک جهت واردکردن آسیب بدنی به فرد دیگر تعریف کرده اند. مگارژی محققی دیگر در زمینه خشونت است. تعریف او انواع دیگر خشونت را نیز در بر می گیرد. او از خشونت به عنوان شکل افراطی پرخاشگرانه نام می برد که احتمالا باعث آسیب مشخص به فرد قربانی می شود.
عوامل موثر بر بروز خشونت
١ زمینه خانوادگی:
خشم های کنترل نشده ناشی از عوامل ارثی، ناراحتی های عاطفی، نداشتن الگوهای مناسب یا ترکیبی از همه اینهاست.
٢ عوامل روانپزشکی و روانشناختی:
یورگمن، روانکاو سوئدی در توضیح علت اعمال خشونت در تمامی خانواده ها بر نقش عوامل فردی تأکید میکند؛ او نشان می دهد در خانواده هایی که اعضای آن خود در معرض خشونت قرار گرفته اند، احتمال بروز خشونت یا تن دادن به آن به مراتب بیشتر است. همچنین در میان شخصیت های پرخاشگر و خودشیفته نیز احتمال بروز خشونت بیشتر است.
پرایس، معتقد است که سبک پرخاشگری کاملا متناسب با نوع شخصیت افراد است، حال آنچه گروهی دیگر مانند گیلبرت (١٩٨٩) استدلال میکنند که سبک پرخاشگری به نوع شخصیت خاصی بستگی ندارد، بلکه توصیفی عام است که بین انواع شخصیت ها ازجمله شخصیت خودشیفته و شخصیت خوداجتماعی یافت می شود، تمرکز کلیدی بر تجربه حیات به عنوان منازعه ای رقابت آمیز، بدگمانی نسبت به دیگران، ناچیزشمردن نیازهای دیگران و آمادگی برای پرخاشگری یا تهدید در موقعیت منازعه ازجمله باورها و خصوصیاتی است و عدم مقابله با آن میکند. خجالت نیز ازجمله موضوعاتی که آسیب پذیری از حیث آن از همان ابتدای زندگی آغاز شده و در سراسر دوره زندگی به صورت فعال عمل میکند.
خجالت نه تنها به عنوان عامل محرکه خشونت بلکه به مثابه عامل اصلی بروز بسیاری از اشکال دیگر رفتار مطرح است، خجالت ارتباط نزدیکی با موضوع رتبه و مقام تجربه و ترس از ناتوانی دارد. خشونت در موقعیت های ناشی از خجالت درصورتی که فرد کارآیی آن را احساس کند(یعنی می تواند برنده شود) و همدلی برای قربانی مانع او نشود، می تواند توسط وی صورت گیرد. برخی درمان کنندگان منشأ بسیاری از کشمکش ها در ازدواج های ناسازگار را خجالت می دانند.
حسادت از ناحیه مرد اگر احساس کمیاب و زودگذر نباشد، شرایط خطرزایی را برای زن ایجاد میکند. مردی که عزت نفس کمی دارد، سایر مردها را دزد و راهزن می بیند و به همین دلیل ممکن است در مقام آزار و مجازات کسی برآید که برای او ارزش قایل است. مسلما بسیاری از این عوامل حالت ناخودآگاه دارند و رفتار ناشی از آن بسیار غیرمنطقی است.
٣ عوامل اجتماعی:
صرف نظر از خصوصیات فردی، شرایط اجتماعی افراد نیز در کاهش یا افزایش خشونت موثر است. برای مثال، فشارهای روانی و تنش های حاصل از آن یا بحران های اقتصادی اجتماعی خطر بروز خشونت را افزایش می دهد.
۴ اقتصاد و ساختارهای اقتصادی:
این امر به طرق مختلف به اعمال خشونت منجر می شود. در بررسی های گذشته محققان به این نتیجه رسیدند که مشکلات اشتغال و مسائل مالی به ایجاد خشونت در خانواده کمک میکند. انتظارات زنان و مردان از اشتغال نقش شوهر به عنوان یک تأمین کننده، اهمیت موفقیت های شغلی و رضایت خاطر از درآمد خانواده می تواند بر بروز خشونت در روابط میان زن و شوهر تأثیر تعیین کننده داشته باشد که به تبع آن زنان و فرزندان آنها تحت تأثیر قرار می گیرند. در بسیاری از مواقع نیز انتظارات خانواده با سطح درآمد آن همخوانی ندارد در فاصله سال های ٧۵ ١٩٧٠ به دلیل وجود بحران های شغلی در اقتصاد منازعات خانوادگی به مقدار زیاد بالا گرفت. به طورکلی با افزایش بیکاری میزان خشونت میان زن و شوهر افزایش می یابد.
مردان بیکار در مقایسه با مردانی که کار پاره وقت دارند و در مقایسه با مردان شاغل خشونت بیشتری در خانواده اعمال میکنند، مردانی که نمیتوانند شغلی به دست آورند، ممکن است به تلافی سرخوردگی و ناکامی انسان در جامعه، بر تربیت شان نسبت به اعضای خانواده تاثیرگذار باشد. اگر زن و شوهر نقش تقسیم کار سنتی را پذیرفته باشند، اگر شوهر نان آور خانواده و زن مسئول امور خانه باشد، اشتغال زن ممکن است نقش مردان را به مخاطره بیندازد، از سوی دیگر، زنانی که مسئولیت سنتی در قبال موفقیت ازدواج شان را پذیرا شده اند، وقتی ازدواجشان به خشونت می کشد به احتمال زیاد احساس گناه میکنند.
با نگاهی به پرونده های خشونت های خانوادگی می توان یک نقطه مشترک را مشاهده کرد؛ عامل اقتصادی که درحال حاضر از علل مهم خشونت و پرخاشگری در خانواده است. والدین که برای تأمین مخارج خود بعضا در دو شیفت کار میکنند و هرگز نمیتوانند آرام و خونسرد، مهربان و صمیمی باشند و کارشناسان مسائل اجتماعی بیکاری را نیز جزو نخستین و مهم ترین آسیب های اجتماعی کشور عنوان میکنند که خود عامل اصلی پرخاشگری نیز محسوب می شود.
۵ آداب ورسوم و سنت ها:
عملکرد سنتی بازتابی است از ارزش ها و عقاید اعضای یک اجتماع که اغلب چندین نسل را دربر می گیرد. طبق اظهارات مخصوص کمیسیون حقوق بشر، اعمال منسوب از جهات مختلف مانند اعمالی که مربوط به نابرابری های قدرتی عمیقا ریشه دار در جامعه می شوند اغلب ارتکاب خشونت بر زنان و کودکان را تشکیل می دهند. پیروی کورکورانه از این اعمال و عدم پیگیری قوی درمورد علت وجود چنین عملکردهایی کمبود اطلاعات و آموزش در نواحی بسیاری که چنین عملکردهایی در آنها حکمفرماست و همچنین عدم برخورد حکومت با این اعمال رایج و سنتی همگی اعمالی هستند که در تداوم و بقای عملکردهای سنتی که امروزه سلامتی زنان و کودکان را در آفریقا و آسیا به خطر می اندازد، موثر هستند.
باید تأکید کرد که همه آداب و رسوم و سنت ها در جهت عدم حفظ حقوق زنان نیستند و اعمالی خاص در حقیقت حقوق و شخصیت زنان را ارتقا می بخشد و از آنها دفاع میکند. با این وجود نمی توان آن دسته از اعمال را که شکل های مشخصی از اعمال خشونت را تشکیل می دهند بر پایه زمینه های سنتی و فرهنگی توجیه کرد. مثلا تهیه جهیزیه که خانواده عروس موظف به پرداخت آن هستند. در هند به طور متوسط روزانه ۵ زن به علت درگیری های مرتبط با جهیزیه توسط شوهر یا خانواده شوهر سوزانده می شوند و البته بسیاری موارد هرگز گزارش نمی شود.
۶ رسانه های گروهی نیز با نشان دادن خشونت از عوامل تقویت کننده خشونت هستند.
از آن جایی که تلویزیون به عنوان تنها سرگرمی در دسترس خانواده ها همواره حضور دارد شایسته است که خانواده ها نکته های زیر را رعایت کنند:
برنامه های مشخصی را تعقیب کنند که عاری از خشونت باشد. www.migna.ir
برای جایگزینی تلویزیون از وسایل موردعلاقه کودکان مثل پازل، بازی های فکری، مداد شمعی، مداد رنگی، کاغذ، کتاب و مجلات استفاده کنند.
تمام رسانه های حاوی خشونت را نفی کرده و این اصل را به عنوان قانون خانوادگی بپذیرند که در خانه جایی برای خشونت وجود ندارد چه در فیلم های ویدیویی، چه در بازی های رایانه ای، برای فعالیت های روزانه برنامه ریزی کرده و کودکان را به انجام فعالیت های دیگر تشویق کنند و به گروه های مخالف نمایش خشونت در تلویزیون بپیوندند. چون امروزه استفاده از شیوه های خشونت آمیز در رسانه های گروهی به امری بدیهی تبدیل شده و خشونت عریان از طریق تلویزیون، سینما و رایانه به نمایش گذاشته می شود به طوری که در بازی های رایانه ای، فرد به تعداد آدم هایی که به قتل می رساند امتیاز کسب میکند. این خود باعث نهادینه شدن خشونت در نظام شخصیتی رفتاری افراد می شود.
٧ مشکلات نقش ها:
عواملی چون تحصیلات، گسترش ارتباطات، رسانه های گروهی و… انتظار افراد خانواده آنها را از نقش یکدیگر متحول ساخته است. هرگاه در این مجموعه به هم پیوسته نقش های اجتماعی (خانواده) طرفین نتوانند انتظارات همدیگر را برآورده سازند، ناسازگاری پدید می آید و شدت و وسعت این ناسازگاری به تعداد انتظارات و میزان درونی بودن آنها بستگی دارد. افراد در مواجهه با ناسازگاری چند استراتژی پیش رو دارند، عده ای به سرکوب انتظارات خود پرداخته و از ارضای آنها چشم می پوشند. عده ای دیگر با توسل به شیوه های مختلف در مورد برآورده ساختن انتظارات خود بر می آیند. در این میان گروهی با استفاده از شیوه های اقناعی تا حدودی از انتظارات خود کاسته و به نوعی با یکدیگر به تفاهم دست می یابند، عده ای دیگر با استفاده از شیوه هایی که غالبا صیغه آمرانه دارند، دیگری را مجبور به برآورده ساختن انتظارات خود میکنند. جلوه های این نوع اخیر مواجهه بیشتر خود را در قالب خشونت می نمایاند.