تعداد بچه هایی که در مدارس تیزهوشان درس می خوانند با قاعده کلی و جهانی زنگوله هوش که درباره آن صحبت کردیم، جور در
نمی آید. بخش عمده این مسئله به تمایل و اصرار ما والدین برای تحصیل فرزندانمان در چنین مدارسی بر می گردد. به نظر شما این تمایل از کجا آمده است؟ من به چند مورد از این عوامل اشاره می کنم. اگر شما هم علتی را سراغ داشتید به مطلب اضافه کنید:
– یک موج اجتماعی برای داشتن بچه باهوش
اجازه بدهید کمی صریح تر با هم صحبت کنیم. آیا اصطلاح موج اجتماعی را شنیده اید؟ فرستادن بچه هایمان به مدارس تیزهوشان بیشتر به یک موج اجتماعی شبیه است که بعضی از ما بدون تحقیق کافی درباره آن و شناخت کافی از فرزندمان سوارش شده ایم به این امید که تلاش های مذبوحانه مان در آینده ای نه چندان دور به ثمر بنشیند.
– تصور آینده بهتر برای بچه باهوش
شک ندارم که یکی از بزرگترین آرزوهای شما پدر یا مادر عزیز، رسیدن فرزندانتان به بلندترین قله های موفقیت در آینده است. بسیاری از والدینی که اصرار به تحصیل فرزندشان در مدارس تیزهوشان دارند هم آرزویی مثل شما دارند.
– در جستجوی رضایتمندی
بعضی از پدر و مادرها در دوران کودکی شان از امکانات متناسب با استعدادهای تحصیلی شان برخوردار نبودند و حالا فقط در این صورت احساس رضایتمندی میکنند که بهترین امکانات ممکن را که به نظرشان مدرسه تیزهوشان در صدر آنها است- برای فرزندشان فراهم کنند.
*این جاده به کجا می رسد؟
تمایل ما برای فرستادن بچه معمولی و یا باهوش مان به مدارس تیزهوشان به هر علت و نیتی که باشد، نه تنها از او یک فرد تیزهوش نخواهد ساخت، بلکه توانمندی های موجود و بالقوه او را هم کور خواهد کرد. این آفت فرصت سوز، بلایی سر طفل معصوم ما می آورد که او هر گاه که بتواند از درس و مدرسه فرار خواهد کرد. اگر فرزند شما واقعاً تیزهوش نباشد ولی به اصرار در مدارس تیزهوشان وارد بشود از چند جهت آسیب خواهد دید:
هوش ابعاد زیادی دارد و تیزهوش بودن لزوماً به معنای موفق بودن در درس نیست
– شادابی اش را از دست می دهد
یک بچه نابغه یا تیزهوش برای انجام تکالیف درسی سخت به همان مقدار وقت نیاز دارد که من و شمای معمولی برای انجام تکالیف معمولی مان به آن نیاز داشتیم. پس همان طور که ما در کنار انجام تکالیفمان فرصت تفریح و بازی هم داشتیم یک تیزهوش واقعی هم چنین فرصتی را خواهد داشت. اما بچه هایی که به زور در قالب تیزهوشی چپانده می شوند، مجبورند تقریباً تمام وقت با کتاب و دفترشان سر کنند تا بلکه بتوانند خودشان را به استانداردهای بالای مدرسه کمی نزدیک تر کنند.
– تک بعدی بار می آیند
اگر دقت کرده باشید، اکثر بچه هایی که از مدارس تیزهوشان به دانشگاه راه پیدا میکنند، به جز درس خواندن کار دیگری بلد نیستند؛ نه در ورزشی تبحر دارند، نه در هنری و نه در فنی. چون برای عقب نماندن از قافله همیشه مجبور بوده اند سرشان را در کتاب نگه دارند.
– کم مهارت می شود
شاید برایتان جالب باشد که بدانید بخشی از تعریف هوش به توانایی فرد برای برقراری ارتباط با دیگران و کنار آمدن با و حل کردن با مشکلات زندگی اختصاص داده شده است این در حالی است که بچه های معمولیِ به زور تیزهوش شده، اصلاً فرصت سر خاراندن ندارند چه برسد به تعامل کردن با دیگران و مواجه شدن با مسائل زندگی.
– عزت نفس او تهدید می شود
بچه ای که تیزهوش نیست متوجه وضعیت خودش بین بچه های دیگر می شود. از یک طرف هم متوجه بار سنگینی که برچسب تیزهوش بودن برای او ایجاد کرده، است. خیلی طول نمی کشد که این فشارها عزت نفس و اعتماد به نفس او را از پا در بیاورند.
– استعدادهایش می سوزند
هوش ابعاد زیادی دارد و تیزهوش بودن لزوماً به معنای موفق بودن در درس نیست. ممکن است فرزند شما در زمینه درس هم باهوش باشد ولی اگر به مدرسه معمولی فرستاده بشود فرصت بیشتری برای شکوفا کردن استعدادهای مهم تر خود پیدا کند و چه بسا به مرزهای نبوغ هم نزدیک بشود. اما اگر همین بچه به مدرسه تیزهوشان فرستاده بشود چیزی جز یک حافظه طوطی وارِ انباشته شده از اطلاعات، از کار در نخواهد آمد.
*آیا بچه باهوش نبودن عیب است؟!
در پایان به چند نکته کوتاه اشاره می کنم و جمع بندی بحث را به قضاوت شما واگذار می کنم:
۱٫ امروزه برای کسب موفقیت، بیشتر از هوش به روی ابعاد دیگر هوش مانند هوش هیجانی تأکید می شود.
۲٫ همه آدم های تیزهوش لزوماً در زندگی افراد موفقی نیستند.
۳٫ از آنجا که هر که بامش بیش باشد برفش بیشتر خواهد بود، آدم های تیزهوش و نابغه نه تنها آدم های بدون مشکلی نیستند بلکه به دلیل اینکه از اکثریت جامعه جلوترند، مجبورند با مشکلات و دردسرهای بیشتری هم سر و کله بزنند.
۴٫ بچه های باهوش و معمولی هم میتوانند آدم های موفقی بشوند البته به شرط اینکه به جای صرف کردن بهترین بخش عمرشان برای سر به میز تحریر کوبیدن، برای پیدا کردن و پروراندن استعدادهای واقعی شان تشویق و حمایت شوند.
۵٫ و آخرین نکته را با یک سوال تمام می کنم: به نظر شما آیا تیزهوش نبودن که بخش اعظم آن محصول ژنتیک و وراثت و خارج از اراده ما است عیب است یا شاداب نبودن و لذت نبردن از زندگی، تک بعدی بودن، کم مهارت بودن و بی خبر و بی بهره ماندن از استعدادها و توانایی های واقعی خود، که تا حد بسیار زیادی دست خود ما هستند؟